ژاپن

جنگ دوم جهانی از مردم ژاپن بیش از دو میلیون قربانی گرفت، حدود چهل درصد شهرهای آن به ویرانه مبدل گردید. تأسیسات صنعتی و تولیدی تخریب و نابود شد، مزارع سوخت، سررشته کشت و زرع و کار و تولید از هم گسیخت، اقتصاد کشور فلج شد و سرانجام چیزی جز سرزمینی ویران و مردمی بیکار و گرسنه بر جای نماند.



این وضعیت کشوری بود که پس از جنگ در آن به سر می برد, کشوری که دهه ها پیش با آرمانش رسیدن به قدرت بود, اما نتیجه فقط ویرانی و نابودی بود.

کشوری که نه سرزمین وسیعی برای کشاورزی و نه منابع زیرزمینی و معدنی قابل ملاحظه ای دارد، چه باید می‌کرد تا به یک قدرت اقتصادی تبدیل شود؟

اما این پایان نبود, چرا که مردم ژاپن، خیلی زود بر بهت و گیجی خود فایق آمدند و شروع به خودسازی و نوسازی کشور کردند.



به طوری که چند دهه بعد یکی از مدرنترین کشورهای دنیا بودند.


امشب می خواهیم به سراغ داستان ملتی برویم که از شکست‌هایش درس گرفت، ملتی شکست خورده اما پرتلاش و متحد.

همراه  باشید ...

 
   

ابتدا لازم است کمی از این کشور بدانیم.

ژاپن کشوری در اقیانوس آرام در آسیای شرقی‌ است، که یکی از قدرت‌های اصلی اقتصادیِ جهان و سومین اقتصاد بزرگ جهان از نظر تولید ناخالص داخلی است.  ژاپن یک کشور پادشاهی‌است.



ژاپن کشوری کاملاً محصور شده در آب است که با مرزهای آبی با کشورهای چین، کره جنوبی، کره شمالی و روسیه همسایه‌است. وسعت این کشور ۳۸۷۰۰۰ کیلومتر مربع است (کمتر از ایالت کالیفرنیا در آمریکا).

ژاپن با جمعیتی در حدود ۱۲۸ میلیون نفر دهمین کشور پرجمعیت جهان است. توکیو پایتخت ژاپن با بالغ بر ۳۵ میلیون نفر جمعیت از بزرگترین و گرانترین پایتخت‌های جهان است.

ژاپنی‌ها کشورشان را «نیپون کوکو» خطاب می‌کنند که به معنی خاستگاه خورشید است.

کشوری کوهستانی‌ که بیشتر جزایر آن آتشفشانی و بشدت زلزله‌خیز است، آمار نشان می‌دهد که سالانه حدود ۱۵۰۰ زمین لرزه در ژاپن روی می‌دهد.





ژاپن در شرق آسیا قرار دارد و به وسیله دریایی با همین نام از ساحل شرقی قاره آسیا جدا شده‌است. روسیه، چین و جمهوری کره نزدیکترین کشورها به ژاپن هستند. مجمع الجزایر ژاپن از چیزی بیش از ۶۸۰۰ جزیره تشکیل شده‌است. بیشتر این جزایر بسیار کوچکند و تنها ۳۴۰ جزیره بیش از یک کیلومتر مربع وسعت دارند. ۹۸٪ مساحت ژاپن از چهار جزیره به نام‌های هوکایدو، هونشو، شیکوکو و کیوشو تشکیل شده‌است.



از نظر زمین‌شناسی مجمع الجزایر ژاپن حاصل برخورد تدریجی صفحات تشکیل دهنده پوسته زمین، فعالیت‌های آتشفشانی و تغییرات حاصل از خطوط ساحلی اقیانوسی است. ۶۸٪ مساحت کشور ژاپن کوهستانی است. کوههای ژاپن از زیباترین جاذبه‌های طبیعی آن به شمار می‌روند.


یک دهم کل آتشفشانهای جهان در ژاپن قرار دارند و به همین دلیل از زلزله خیزترین مناطق جهان به شمار می‌آید. این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص خود دارای ۱۰ رودخانه بزرگ و ۱۲ دریاچه است. کشور ژاپن به لحاظ منابع طبیعی، مواد معدنی و ثروت‌های زمینی و زیرزمینی از فقیرترین کشورهای جهان به‌شمار می‌آید.



ژااپن پنجمین بودجه دفاعی جهان را دارد (۶۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۱) و چهارمین کشور صادرکننده در جهان (۷۶۷ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۰) و ششمین کشور بزرگ وارد کننده است (۶۳۹ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۰).

در جنگ جهانی اول، ژاپن از متفقین بود و در جنگ جهانی دوم با متفقین می‌جنگید. پایان جنگ جهانی دوم برای ژاپن بسیار تلخ بود، آنها پس از جنگی دراز مدت در اقیانوس آرام، سرانجام پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی، بدون قید و شرط تسلیم شدند. برآیند این جنگ خانمان‌سوز برای ژاپن به اندازه‌ای وحشتناک بود که بسیاری از تحلیلگران در توصیف آن، عبارت «به کلی ویران شده» را به کار بردند.




این اشاره مختصری جهت آشنایی بود, در ادامه می خواهیم به تاریخ ژاپن نگاهی کوتاه بیندازیم.


بطور کلی می‌توان تاریخ ژاپن را به چهار دوره تقسیم کرد:
۱. دوران کهن:

آغاز بهار سال ۶۶۰ پیش از میلاد، همزمان بود با مراسم تاج گذاری امپراتور جیمو تنو در یاماتو (استان کنونی نارا). او نخستین امپراتور ژاپن بود، مورخان آن را آغاز امپراتوری ژاپن می‌دانند.

در این دوره آئین بودائی در این سرزمین رخنه کرد و به سرعت انتشار یافت. اصلی‌ترین عامل پیشرفت آن تبلیغات غیر آزارنده و مسالمت آمیز، پرهیزکاری و اطاعت و انقیاد نسبت به حکومت بود.






۲. دوران امپراتوری (اشراف سالاری)

فرهنگ بودایی با نفوذ قوی چین در قرن هشتم رشد و شکوفایی یافت. سپس پایتخت به شهر کنونی کیوتو یعنی جایی که قواعد اشراف سالاری در مدتی مدید در آن تداوم داشت انتقال یافت.

سلطان تنجی را باید بنیادگذار این دوره ژاپن دانست. وی امپراتوری بسیار مقتدر بود، شهر کیوتو پایتخت ژاپن، در دوره امپراتوری او به عظمت رسید. همچنین برخی از پادشاهان این دوره بعلت گرایش به آئین بودا و تعصب در این دین دست از زندگی مجلل و اشرافی خود برداشتند.


در این دوره همزمان با قدرت گرفتن کشور چین، فرهنگ و هنر این کشور نفوذ بسیاری در ژاپن پیدا کرد. ژاپن در این دوره بسرعت رو به ترقی نهاد. تمول بسیار موجب فساد و هرج و مرج گردید. بی‌عدالتی، دزدی و راهزنی افزایش یافت. خاندان‌های بزرگ نیز، امپراتوری را آلت دست خود کردند و علناً قدرت از امپراتور خلع گردید. به این ترتیب حکومت امپراتوری جای خود را به «حکومت شوگونی» داد.



۳. دوران شگون‌ها

طبقه جنگجویان (سامورایی‌ها) به تدریج نیرومند شد و حدوداً در پایان سده دوازدهم به قدرت رسید. توکوگاواشوگوناته با پایتخت خود در ادو (توکیوی کنونی) در اوایل قرن هفدهم بنیاد نهاده شد که منجر به سال‌های طولانی منازعه و درگیری و سرنگونی رژیم‌های متعدد شد. دوره ادو شاهد رشد قابل توجهی اقتصادی، از جمله اوج گیری کشاورزی. گسترش شبکه های تجارت داخلی در امتداد جاده ها، رودخانه ها، و دریاها؛ رشد اصناف تجاری و شبکه های تولید محصولات پیشاصنعتی؛ و ظهور سیستم کارگزاران برنج که در جهان از اولین بازارهای معاملاتی نسل آتی بود.



سده دوازدهم همزمان بود با آغاز دوره ملوک الطوایفی در ژاپن. همزمان امپراتوری رو به افول نهاد و شگون‌ها (لقب موروثی دیکتاتورهای نظامی ژاپن که از ۱۱۹۲ تا ۱۸۶۷م به رغم وجود امپراتور عملاً بر آن کشور حکومت می‌کردند) که به معنی سردار یا سرداران است تا نیمه اول سده نوزدهم حکومت مستبدانه خود را بر ژاپن ادامه دادند.


در این دوره آیین مسیحی در ژاپن اشاعه پیدا کرد و مورد استقبال بسیاری از مردم قرار گرفت. نارضایتی و اعتراضات مردم نسبت به حکومت در این دوران باعث شد خاندان توکوکاوا که عامل این ناآرامی‌ها را تحریک بیگانگان مسیحی می‌دانست، دست به قلع و قمع آنها بزند و دروازه‌های مملکت را بروی پرتغالی‌ها ببندد و ژاپن به بیش از دو قرن انزوای خود خواسته فرورفت.


خاندان توکوکاوا در سده نوزده میلادی نفوذ و قدرت خود را در ژاپن از دست داد. سرانجام تحولات با ورود آمریکایی‌ها به ژاپن روند دیگری پیدا کرد. در سال ۱۸۵۴م دریادار پری با ده کشتی توپدار به آبهای ژاپن وارد شد و به دولت امپراتوری پیغام داد باید بنادر خود را بگشایند و با آنان روابط سیاسی بر قرار کنند. حکومت شگونی ژاپن که در نیروی دریایی خود توان مقابله را ندید، سرانجام مجبور به امضای «معاهده کاناکاوا» شد (این اولین معاهده ژاپن با یک کشور خارجی بود). ورود خارجی‌ها و انقلاب ۱۸۶۸(معروف به انقلاب میجی) مردم ژاپن را از خواب انزوا بدر آورد.




۴. دوران مدرن

با استعفای شوگون از قدرت در سال ۱۸۶۷ (معروف به دوره بازگشت میجی) قدرت مجدداً به امپراتور انتقال یافت. با از سرگیری اداره امور حکومتی، دولت جدید ذیل «امپراتور میجی» سیاست گذاری‌های غربگرایانه، از جمله بنیاد نهادن سیستم کابینه‌ای، تدوین قانون اساسی، اصلاح سیستم حکومت محلی و سامانه آموزشی نوین را ترویج داد.


فرهنگ غربی ذیل سیاست بهبود رفاه ملی و قدرت نظامی فعالانه رواج یافت: وی پایتخت را از کیوتو به توکیو (که به معنای پایتخت شرقی است) انتقال داد. در دوره امپراتوری او (که تا سال ۱۹۱۲ ادامه داشت و دوره میجی خوانده می‌شود)، اصلاحات بسیاری در ساختار اداری، حکومتی و نظامی صورت گرفت. چنان‌که در آغاز قرن بیستم ژاپن به سرعت صنعتی گردید و در آستانه تبدیل به قدرتی جهانی بود.


پس از مرگ امپراتور میجی در ۱۹۱۲، امپراتوری ژاپن به قدرتی سلطه‌جو در منطقه تبدیل گشت و بعد از مجادله بر سر کره توانست چین را در جنگ نخست چین و ژاپن، شکست دهد(۱۸۹۴ تا ۱۸۹۵) و پورت آرتور و تایوان را به تصرف خود درآورد. از طرف دیگر با غلبه بر روسیه در زمین و دریا (۱۹۰۴ تا ۱۹۰۵) اروپا را شگفت زده کرد (این شکست موجب انقلاب ۱۹۰۵م روسیه گردید).


در ۱۹۱۴، ژاپن به این دلیل که در مقام قدرت جهانی بزرگی پذیرفته شود بر ضد آلمان وارد جنگ جهانی اول شد.

با این حال، ژاپن به غیر از چند جزیره متعلق به آلمان در اقیانوس آرام، چیز زیادی به دست نیاورد و با سرخوردگی دریافت که قدرتهای بزرگ ظاهراً با این کشور به صورت هم‌تراز رفتار نمی‌کنند.



پس از جنگ جهانی اول و شکست آلمان, ژاپنی‌ها برای صنعتی شدن و تبدیل به یک ابرقدرت منطقه‌ای تلاش زیادی را مصروف داشتند و با گرفتن دانش فنی از آلمان، و دیگر کشورهای اروپایی به سرعت تبدیل به یک قدرت منطقه‌ای از لحاظ اقتصادی، نظامی گردید. بحران اقتصادی و فروپاشی تجارت جهانی در ۱۹۲۹م که تجارت ابریشم ژاپن را دستخوش فنا کرده بود بنفع طرفداران قدرت نظامی تمام گردید. ژاپنی‌ها دو سال بعد ۱۹۳۱م منچوری چین را اشغال کردند. آن‌ها در ۱۹۳۹م به هندوچین تاختند؛ و بر این خطه دست یافتند.





این گزیده کوتاهی از تاریخ ژاپن بود, اما اینجا تمایل دارم قبل از ورود به دوره پس از جنگ جهانی روی دوره چهارم یعنی از انقلاب میجی تا جنگ جهانی دوم بیشتر بمانیم و تعمق نماییم چرا که این چند دهه زیر بنای ژاپن کنونی ست, این همان دوره ای بود که ژاپن را از یک کشور سنتی و فقیر به قدرت, جاه طلبی و شکوه رساند.




یکی از قدرتمندترین امپراتوران ژاپن، یعنی امپراتور میجی (۱۸۶۸ ـ ۱۹۱۲) بعد از سال‌ها انزوای سیاسی، اقتصادی ژاپن، قدرت را به دست می‌گیرد. ژاپنی‌ها در این دوره به‌خوبی فهمیده‌اند که نمی‌توان با ابزار و روش‌های سنتی قدیم در جهان حرفی برای گفتن داشت، تحولات خود را شروع می‌کنند.



در این دوره سیستم کابینه‌ای در ژاپن بنیان نهاده می‌شود هرچند امپراتور نقش اساسی را در آن ایفا می‌کند، قانون اساسی ژاپن تدوین می‌شود البته بازهم نباید امپراتور را فراموش کرد، روش‌های آموزشی نوین در ژاپن ترویج داده می‌شود. ژاپنی‌ها بسیاری در قالب هیئت‌های یادگیری توسط امپراتوری ژاپن به کشورهای مختلف اعزام می‌شوند و موارد بسیار از پیشرفت‌های علمی و صنعتی غرب را مشاهده می‌کنند.



ژاپنی‌ها به‌سرعت علمی که از غربی‌ها آموخته‌اند را در عمل پیاده می‌کنند. شرایط به نحوی پیش می‌رود که در اوایل قرن بیستم ژاپن به کشوری صنعتی و پیشرفته در ظرف مدت ۳۰ سال تبدیل‌شده است. در سال ۱۹۰۰، وجود ۳۰۰۰ کارخانه، ژاپن را به بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی آسیا مبدّل می‌کند.



نظام اداری با الهام از ایده‌های حقوقدان فرانسوی بواسوناد. طراحی می‌شود، آموزش ابتدایی را یک نفر آمریکایی به نام دیوید موری پی‌ریزی می‌کند؛ آموزش ارتش ابتدا به فرانسویان، سپس به آلمانی‌ها سپرده می‌شود؛ کار ساختمان راههای آهن و نیروی دریایی به انگلیسی‌ها واگذار می‌شود. این مشارکت بیگانگان می‌توانست نتایج شومی به بار آورد، اما برعکس، در چند دهه، ژاپن به اتکای انضباط و وظیفه‌شناسی شهروندانش، به قدرتی برابر با رقیبانش مبدل می‌شود، بدون آنکه ملت ژاپن روحیه‌اش را از دست بدهد.

امپراتوری ژاپن که حال خود را کشوری پیشرفته و مقتدر می‌بیند با الگوبرداری از کشورهای غربی شروع به سلطه‌جویی و حمله به کشورهای دیگر می‌کند.



جنگ اول ژاپن با چین:
ژاپن که بر سر کره با چین به اختلاف می‌خورد وارد جنگ با این کشور می‌شود ژاپنی‌ها در این جنگ یک‌ساله ۱۸۹۴-۱۸۹۵ کشور پهناور و بزرگ چین را مغلوب می‌کنند و قسمت‌هایی از چین را به تصرف خود درمی‌آورند که ازجمله آن‌ها تایوان، شبه‌جزیره لیائودونگ بود.



جنگ ژاپن با روسیه:
ژاپن در سال ۱۹۰۵ و با حکومت قدرتمند تزاری روسیه وارد جنگ شد و این حکومت قدرتمند را در زمین و دریا شکست داد؛ و عاملی شد برای به وقوع پیوستن انقلاب در روسیه بعد از این جنگ. ژاپن با پیروزی خود در این جنگ اروپا و جهان را شگفت‌زده کرد و همگان به قدرت ژاپن اعتراف کردند.



ژاپن در جنگ جهانی اول:
در سال ۱۹۱۴ و در جنگ جهانی اول ژاپنی‌ها علیه آلمان وارد جنگ شدند آن‌ها در این جنگ هرچند به نتیجه‌ی مطلوب خود نرسیدند اما چندین جزیره از جزایر زیر سلطه‌ی آلمانی‌ها را تصرف کردند.



حمله مجدد ژاپن به چین:
ژاپنی‌ها در سال ۱۹۳۱ دوباره به شرق کشور پهناور چین حمله می‌کنند. آن‌ها قسمت‌های وسیعی از شرق چین را تصرف می‌کنند این تصرف شامل سه ایالت شمال شرقی چین می‌شد.



قدرت‌نمایی ژاپن در جنگ جهانی دوم:
ژاپن در سال ۱۹۳۹ دوباره به هند و چین لشکرکشی می‌کند به‌طوری‌که در سال ۱۹۴۰ بیش از ۲۵۰۰۰ نیروی ژاپنی در هند و چین مستقر می‌شوند.



در ۱۹۴۱ م که یک سال از جنگ جهانی دوم می‌گذشت، ژاپنی‌ها به آمریکا حمله می‌کنند. نیروی هوایی و دریایی ژاپن پایگاه دریایی آمریکا در پرل هاربر، واقع در جزایر هاوایی را با خاک یکسان می کنند و صدمات بسیار سنگینی بـه آمریکایی‌ها وارد می کنند. تهاجم ژاپن بر حوزه‌های نفوذ آمریکا و اروپاییان در خاور دور چنان گسترده و قدرتمند بود که برای حریفان مقابل، جز عقب‌نشینی و شکست چیز دیگری در برنداشت.



۳۶۰ هواپیمای ژاپنی توانستند ۵ رزم ناو بزرگ آمریکایی را به همراه ۳ کشتی کوچک‌تر غرق کنند. ۳ رزم ناو دیگر به‌گونه‌ای آسیب دیدند که توان عملیاتی خود را از دست دادند. علاوه بر آن، ۱۸۸ هواپیمای نظامی آمریکایی نابودشده و ۱۵۵ هواپیمای دیگر آسیب دیدند. در پایان آن روز بیش از ۲۴۰۰ کشته و ۱۲۴۰ مجروح نیز بر دست نیروی دریایی آمریکا مانده بود.

و عملاً نیروی دریایی امریکا در اقیانوس آرام به‌طور موقت از کار افتاد.




ژاپن در ادامه قدرت‌نمایی‌های خود تایلند را مجبور به اتحاد با خود کرد و انگلیسی‌ها از برخی مناطق بیرون راند ژاپن سنگاپور را فتح کرد و شصت هزار تن به اسارت درآمدند. ژاپنی‌ها به‌سرعت اندونزی را تصـرف و سرانجام، ارتش ایالات‌متحده را در فیلیپین وادار به تسلیم کردند. آن‌ها همچنین جزایر آمریکایی و بریتانیایی را در غرب اقیانوس آرام تصرف و جای پایی در جزایر ژاپن تا نزدیکی‌های استرالیا پیشرفت و آن را مورد تهدید جدی قرارداد. بدین‌سان، ژاپن اقیانوس آرام و آسیای جنوب شرقی را در دست گرفت.




اما نتایج جنگ در اروپا به ضرر متحدین تمام شد و آلمان هیتلری در ۱۹۴۵ م سقوط کرد. پیشرفت پرشتاب نظامی ژاپن در سرتاسر شمال شرق آسیا و اقیانوس آرام متوقف شد.

پس از مرگ روزولت رئیس جمهور امریکا که در آوریل ۱۹۴۵, اتفاق افتاد، معاونش هاری ترومن به ریاست جمهوری امریکا دست یافت و او بود که اجازه استفاده از بمب هسته  ای را در جنگ علیه ژاپن صادر کرد. درنتیجه، در ششم و نهم اوت همان سال با توافق شوروی، دو بمب هسته  ای بر روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی فرو ریخته شد.



در اثر انفجار عظیم این دو بمب و تاثیرات تشعشعات رادیواکتیویته ناشی از انفجار آن ها، بیش از ۲۰۰ هزار ژاپنی کشته و ده ها هزار نفر دیگر مصدوم شدند و خسارات فراوانی به بار آمد. در نهایت پس از آن که در هشتم مه، تمامی واحدهای آلمان در اروپا تسلیم شدند، در ۴ اوت همان سال، ژاپن شکست خود را اعلام کرد و تسلیم بی  قید و شرط را پذیرفت. با خاموش شدن آتش جنگ جهانی دوم، ژاپن نیز در دوم سپتامبر ۱۹۴۵م به طور کامل خود را تسلیم متفقین کرد. پس از آن متفقین به مدت هف سال این کشور را اشغال کردند.




این بود نگاهی به آنچه که از انقلاب میجی تا پیایان جنگ دوم جهانی به ژاپن گذشت, کشوری که می رفت جز ابرقدرت ها باشد اینک همه چیز را از دست داده و تقریبا هیچ چیز برایش نمانده بود.



دوره اول توسعه ژاپن از سال ٥٢٢ میلادی بود که تا سال ١٦٠٣ میلادی طول کشید. ژاپن در این دوره ناگهان به واسطه ارتباط با چین و کره با تمدن آشنا می شود و شاهکارهای تاریخی ادب و هنر خود را می آفریند.


    دوره دوم، دوره ملوک الطوایفی و آرامش ژاپن است از سال ١٦٠٣ تا ١٨٦٨ که عصر حکومت شوگون های خاندان توکوگاوا است، ژاپن رابطه اش با همسایه هایش قطع می شود و در کشاورزی رشد می کند و فلسفه و هنرش به اوج می رسد. دوره سوم، دوره جدید ژاپن است که در سال ١٨٥٣ با ورود ناوگان ایالات متحده آمریکا آغاز می شود.



عوامل داخلی و خارجی ژاپن را به سمت تجارت و صنعت و جست وجوی بازارهای خارجی می کشاند. در این حالت برای گسترش خاک خود، به جنگ می رود. گرایش ها و شیوه های امپریالیستی غرب را تقلید می کند و تفوق نژاد و صلح جهانی را مورد تهدید قرار می دهد که مصادف می شود با جنگ جهانی دوم. تا اینکه جنگ پایان می یابد و دوره آخر ژاپن و جدی ترین دوره اش آغاز می شود که تا به امروز هم ادامه دارد.




ژاپن در جنگ شکست خورد و دچار فلاکت شدید شد اما یک هدف مهم را سرلوحه تمام برنامه هایش قرار داد و آن چیزی نبود جز دستیابی به دانش: دانشی که باید به عنوان منبع اصلی، جانشین سرمایه می شد. برای تامین این هدف، ژاپنی ها برترین اهمیت را در سراسر زندگی، به جست وجوی دایمی دانش و شناخت آن دادند. بدین طریق ژاپن توانست قدم های اول را به سوی جهان اطلاعات که جانشین جهان صنعتی محسوب می شود، بردارد.

   



آنچه تصویر ویران ژاپن سال ۱۹۴۵ را به ژاپن قدرتمند اقتصادی امروز بدل کرده است، فرآیندی است که عده ای آن را معجزه اقتصادی نامیده اند: معجزه ای که درس هایی آموزنده برای کشورهایی مانند ما دارد. حقیقت این است که شکل گیری تدریجی فرهنگ کار و توسعه، به مدیران و سیاستگذاران ژاپنی کمک کرد تا ضمن مدیریت صحیح منابع انسانی، منابع مادی و منابع مالی، بتوانند تصمیم گیری درستی در مواجهه با بحران ها و استفاده از فرصت ها داشته باشند و همزمان ساختار و چارچوب نهادی لازم را برای توسعه ایجاد کنند.

آنها می دانستند که فرهنگ هم می تواند عامل توسعه باشد و هم مانع توسعه. به همین دلیل مادام که محیط فرهنگی و اندیشه عمیق لازم جهت توسعه اقتصادی، به هر شیوه و هر سیستم، هم در میان نیروهای مولد و هم رهبران اقتصادی سیاسی یک جامعه حاکم نباشد، برنامه های کاغذی مدرنیزاسیون و... نتیجه ای به بار نخواهد داد.




رهبران اقتصادی و سیاسی در واقع فرهنگسازان اقتصادی جامعه هستند. اینها اگر پاک و سالم باشند و خالصانه برای اعتلای کشور قدم گذارند مردم هم به دنبال آنها روانه خواهند شد. ولی این بخش فرهنگ ساز که یکان به یکان جامعه در رصد روزانه آنها راهکار می آموزد اگر خطا کند، جامعه اقتصادی را به خطایی صد چندان رهنمون خواهد شد. فرهنگ را باید با عمل آموخت، چیزی که مدیران و سیاستمداران ژاپنی سال هاست به کارگران و مدیران بعدی می آموزند.


ژاپنی ها با حس ناسیونالیستی شدید خود همواره فرهنگ اصیل خود را در برخورد با فرهنگ غربی حفظ کرده اند. برای پیشرفت و سربلندی کشور خود، آگاهانه و هدفدار از علم و تکنیک سود جسته اند. ضمن داشتن تصویری روشن از خود (اصیل، یکتا و بی هتما) و با داشتن حس قوی همبستگی ملی، پذیرش سلطه اجنبی را حرام می دانند: و با انعطاف فکری و نوپذیری علمی، از میان همه جریان های غربی به راحتی دست به انتخاب زده اند.




اگر بخواهیم به قبل برگردیم باید گفت انقلاب میجی را دارای نقش کلیدی در توسعه ژاپن دارد. قبل از آن، ژاپن به عنوان یک کشور از یکپارچگی برخوردار نبود و دولت مرکزی یعنی خانواده توکوگاوا فقط بر یک‌سوم ژاپن کنترل و حکومت داشتند و زمینداران بزرگی بودند که مستقل عمل می‌کردند و حداقل ۱۰۰ زمیندار بزرگ از ۳۰۰ زمیندار موجود بر ضد دولت مرکزی بودند.



در آن زمان متغیرهای پیشامدرن زیادی در ژاپن موجود بود. همان‌گونه که گفتم کشور متحد نشده و ملت یکپارچه نبود و موانع زیادی مثل ممنوعیت و محدودیت تجارت خارجی و ورود خارجیان به کشور وجود داشت. حتی رفتن ژاپنی‌ها به خارج نیز ممنوع بود. از طرف دیگر موانع زیادی در حوزه فعالیت‌های اقتصادی وجود داشت. نوعی نظام کاستی در مشاغل وجود داشت که باعث می‌شد که مثلاً پسر یک کشاورز حتماً به فعالیت‌های کشاورزی اشتغال داشته باشد. حتی حمل و نقل هم محدودیت‌هایی داشت. به همین جهت انقلاب میجی به عنوان حکومتی که توانست اصلاحات زیادی انجام دهد و ژاپن مدرن را بسازد و دست به مقررات‌زدایی بزند، شناخته شده است.




در نتیجه این انقلاب، کشور متحد شده و توسط دولت مرکزی واحدی اداره شد. انقلاب میجی توسط تعدادی از زمینداران فئودال در مخالفت با خانواده توکوگاوا و در ارتباط و هماهنگی با امپراتور شکل گرفت و اینها توانستند قدرت را از خانواده توکوگاوا بگیرند. اصلاحات میجی شامل امکان رفتن به خارج و انجام مراودات مربوطه و برچیده شدن نظام کاستی در کسب و کار بود. در نتیجه اصلاحات، اعتقادات و مذاهب مختلف مثل مسیحیت و اسلام آزادی پیدا کردند و مجاز شدند.




حکومت مرکزی ساختار نظام مالیاتی را بازسازی و تجدید کرد و نظامی ساده و قوی ساخت تا بتواند کارآمد عمل کند. به همین ترتیب نظام پستی و راه‌آهن در کشور مستقر شد و امکان جابه‌جایی بدون محدودیت‌های قبلی امکان‌پذیر شد. حکومت میجی در اتخاذ و اقتباس قوانین از خارج هم فعال عمل کرد. حکومت میجی قانون شرکت‌ها یا قانون کیفری و حقوقی را هم از فرانسه اقتباس کرد و زمینه لازم را برای شکل‌گیری شرکت‌ها فراهم کرد. به همین ترتیب در واقع بسیاری از پیش‌نیازهای یک نظام مدرن در دوران میجی پایه‌گذاری شد.



اما پس از جنگ دوم جهانی ژاپنی‌ها  راهبرد اصلی خود را رقابت اقتصادی برد-برد قرار دادند.

ژاپنی‌ها پس از جنگ، متوجه شدند با ورود بیهوده به دو جنگ جهانی ضرر بسیاری بر کشور خود وارد ساخته‌اند و فهمیدند نباید سیاست کشور را تحت تأثیر توسعه طلبی نظامی شکل می‌دانند. آنها راهبرد رشد نظامی با رویکرد غلبه را کنار گذاشته و به جای آن، رشد اقتصادی با رویکرد برد-برد را برگزیدند.




پس از شکست ژاپن در جنگ دوم جهانی با بیش از ۱۳ میلیون نفر بیکار مواجه بود و کمبود مواد غذایی به شدت احساس می‌شد. تورم در حدی بود که حقوق افراد، مکفی مخارج جاری نبود و افراد برای سیر کردن شکم خود اقدام به فروش دارایی خود کرده بودند. برای کالاهی ضروری بازار سیاه درست شده بود و قیمت‌ها ۳۰ تا ۶۰ برابر قیمت رسمی دولت بود. درمورد برنج این رقم به ۱۵۰ برابر نیز رسیده بود.



جنگ برای ژاپن به جز ۸ میلیون نفر کشته و زخمی به بهای ویرانی ۲۵٪ از دارایی‌های غیرنظامی و نابودی ۴۱٫۵٪ از ثروت ملی تمام شد. ژاپن بازسازی شده با داشتن ۳. % از خاک کره زمین توانسته ۲۴٪ از تولید جهانی را به خود اختصاص دهد. این کشور به رغم شهرنشینی متراکم نسبتاً از جرم و جنایت به دور مانده است. نسبت سرقت در ژاپن در مقایسه با آمریکا چیزی کمتر از ۰٫۷٪ است.




قبل از جنگ، ژاپن ابتدا انگلستان، سپس فرانسه و بعدتر آلمان را الگوی خود قرار داد. اما الگوی بعد از جنگ جهانی دوم برای ژاپنی‌ها عمدتاً آمریکا بود. آنها الگو و شیوه آمریکا را دنبال و تلاش کردند از آنها یاد بگیرند.



جامعه ژاپن را می توان یک نمونه از سیستم فئودالی تصور کرد اما نمی توان به صورت دقیق نام جامعه فئودالی بر آن نهاد. به سبب اینکه ساختار و پیکربندی اجتماعی که در این نقطه از دنیا شکل گرفته، منحصر به خود ژاپن بود با آنچه در اروپا وجود داشت، متفاوت بود.


این سیستم زمینداری و ارباب و رعیتی سبب شد که جامعه ژاپن مقارن با انقلاب میجی از سطح سواد قابل اعتنایی برخوردار باشد؛ طبق آماری که تاکنون ارائه شده جامعه آن روز ژاپن به طور متوسط بین ۳۵ تا ۴۸ درصد افراد باسواد داشته است. در مقام مقایسه با ایران، این آمار در اوایل انقلاب مشروطیت یعنی در حدود سال های ۱۹۰۶ میلادی کمتر از یک درصد ذکر شده است. همین ساختار متفاوت جامعه ژاپن باعث شده بود که سطح سواد به نحو چشمگیری ارتقا یابد و به نظر می رسد که ژاپنی ها حتی از جوامع اروپایی همدوره خود نیز باسوادتر بوده اند."





دو دلیل عمده سبب ارتقای میزان سواد در جامعه سنتی آن روز ژاپن شده است؛ نخست، نحوه مالیات گیری از رعایا و اصناف بود که به صورت دقیق و سالانه توسط حاکم محلی اخذ می شد و دیگری  نیز فرامین حکومتی بود که وقتی صادر می شد لازم بود اکثر اهالی و رعایا از متن آن و شیوه جدید مالیات گیری مطلع باشند. به سبب همین نیازها معمولاً در هر روستا یک معلم حضور داشت که به اهالی سواد می آموخت. در کنار معلم، پزشک، پیشه وران و خرده مالکان نیز حضور داشتند که همگی به مقتضای شغل خود به سوادآموزی نیاز داشتند.



ژاپن طی بیش از نیم قرن گذشته تمام تلاش خود را مصروف چهار اصل نموده است:

۱- واردات مواد خام از خارج
۲- تولید کالا در محل
۳- مصرف کالای وطنی
4- صادرات کالای مازاد وطنی

در حال حاضر ژاپن دارای یک اقتصاد صنعتی مبتنی بر بازار است. ژاپن کشوری است که از نظر منابع طبیعی فقیر است و صنعتی شدن مهم ترین ابزار توسعه آن بوده است.



در الگوی توسعه ژاپن می توان متغیر های مستقل زیر را در نظر گرفت:

اهمیت دادن به مقوله تعلیم و تربیت

ناسیونالیسم و آموزش آن

نحوه برخورد وتعامل با فرهنگ غرب

احیای سنت ها و آداب و رسوم ملی
ایجاد همبستگی اجتماعی
تولید همه چیز در محل و زندگی در حد امکانات تولیدی داخلی
بالا بردن توان نظامی کشور
اتحاد با غرب


درمیان کشورهای صنعتی جهان کشور ژاپن به عنوان نمونه بارزی مطرح است که با استفاده از تعلیم وتربیت توانسته در ساختارهای اجتماعی،اقتصادی وفنی خود بالاترین میزان تغییر وتحول را ایجاد کند.ژاپن برخلاف کشورهای اروپایی در زمینه صنعتی شدن فرآیند تلاش وتجربه طولانی ای را طی نکرد، بلکه با توسعه ناگهانی نظام تعلیم وتربیت خود واستفاده از جهان به عنوان دانشگاه عمومی توانست به این درجه از رشد صنعتی دست یابد. ژاپن بعد از قرن هفدهم آموزش وپرورش را عامل اساسی رشد اقتصادی خود قراد داد.



اگر توسعه در ژاپن بخواهیم بررسی کنیم باید به این موارد فرهنگی که ریشه در اجتماع و نگرش مردم دارد توجه داشته باشیم:
اولین عامل ثبات اجتماعی بوده است.
همان تنش کمتر در زمینه‌های مذهبی و اجتماعی.


دومین عامل اشتیاق به آموختن از دیگران است.
ژاپنی‌ها اگر موفقیت به دست بیاورند آن را به استعداد خودشان ربط نمی‌دهند بلکه آن را ناشی از شانس و تصادف می‌دانند، بنابراین تلاش برای آموختن از دیگران و ارتقای خود را همچنان ادامه می‌دهند. این ویژگی باعث شد ژاپنی‌ها از خارج از کشور یاد بگیرند.


سومین عامل انگیزه قربانی کردن امروز به نفع فرداست.
این عامل باعث می‌شود ژاپنی‌ها پول‌های خود را به جای مصرف امروز به پس‌انداز برای مصارف آتی اختصاص دهند.


چهارمین عامل جدیت است.
ژاپنی‌ها وقتی دستوری را برای انجام کاری دریافت می‌کنند نسبت به انجام دقیق آن با دقت و وسواس اقدام می‌کنند. این روحیه در میان کارگران بسیار مفید واقع شده است.



به راحتی می توان میان متغیر های فوق رابطه برقرار نمود. ناسیونالیسم و سنت موجب بوجود آمدن همبستگی اجتماعی می شوند. همبستگی اجتماعی باعث بوجود آمدن فرهنگ کار بسیار و تحمل شدید می گردد که به تولید در شرایط سخت و زندگی در حد امکانات می انجامد. بالا بردن توان نظامی کشور از یک سو از طریق اتحاد با قدرت های غربی میسر می گردد و از سوی دیگر توان نظامی و اتحاد، موجب ایجاد امنیت برای جامعه ژاپن می گردد.




نهایت امر به تئوری تصمیم گیری در مدل و الگوی ژاپن می رسیم. بحث در این مورد را با سوالی آغاز می کنیم. آیا فرمان انقلاب میجی باعث ایجاد تحلات در ژاپن گردید ؟ نقش اراده و خواست مردم در تعیین سرنوشت شان چگونه بوده است ؟
معیار خوب و عادلانه بودن دولت توانایی آن به تامین منافع عمومی است، از آنجا که همچنان فرمان میجی در دستور کار تمامی ژاپنی ها قرار دارد و مردم همچنان به احزاب دست راستی رای می دهند، می توان نتیجه گرفت که توزیع ارزش ها در جامعه ژاپن علاوه بر اقتدار آمیز بودن، بنابر خواست عمومی شهروندان نیز بوده است.
در واقع این مردم بوده اند که بواسطه تقاضا ها و حمایت هایشان، به حاکمانی که تصمیمات شان منطبق با محیط بوده است، اجازه حکمرانی داده اند.


ژاپنى ها بعد از جنگ، روزانه بیش از چهارده ساعت کار مى کردند، تا کشور خودشان را آباد کنند و توسعه بدهند متوسط ساعات کار ژاپنى ها در سال ۱۹۸۳, از تمامى کشورها بیش تر گزارش شده است؛ یعنى ۲۱۵۲ ساعت که نسبت به کشور بعدى؛ یعنى آمریکا ۲۵۴ ساعت بیش تر است .

ژاپن در صد و پنجاه سال از نامی که هیچ نشانی نداشت و همیشه در سایه کشورهای همسایه قرار داشت تبدیل شد به کشور بزرگ صنعتی شد که مردم آن با رفاه و در کمال آرامش زندگی می کنند ، که مهمترین دلیل آن ، وجود فرمانروایان با تدبیر و سخت کوشی مردم بوده است.






و اما در نهایت:


توسعه در هر کشوری در نظریه فرهنگ و تمدن مستلزم ایجاد روح زمانه در میان مردمان و حاکمان است یعنی توسعه امری متقابل در میان حاکمان و مردم است و این حاکمان هستند که باید زیرساخت های فرهنگی را جهت توسعه اقتصادی، اجتماعی و… در جامعه فراهم کنند تا در فرآیند توسعه، حکومت و مردم با هم مشارکت کرده و به توسعه و نتایج آن کاملاباور داشته باشند.


این وظیفه حاکمیت ها بوده که فرهنگ سازی لازم را در بین نخبگان سنتی و غربگرا ایجاد و از سوی دیگر زیرساخت های فرهنگی حرکت جمعی را در بین مردمان شان به وجود آورند اما برخلاف ژاپن که جدال نخبگان سنتی و غرب گرا با تعدیل دیدگاه ها بر پایه منافع ملی ترسیم و همگی با وقوف به مزایای توسعه کشور در این مسیر تشریک مساعی کردند درحالی که در کشور ما توجه مفرط به غرب توسط برخی نخبگان و درمقابل اصرار نخبگان سنتی بر طرد همه مظاهر تمدن غربی هیچ وقت منجر به ایجاد رویه ای واحد نشد و از سوی دیگر در کشور ما در صد سال گذشته توسعه همواره توسط حاکمیت ها و در غیاب مردم طراحی و اجرا و به عبارت دیگر به توسعه فرهنگی به عنوان زیر ساخت توسعه ای موزون و فراگیر نه تنها توجهی نشد بلکه این دولت ها بودند که راسا تصمیم گیری و در مسیر توسعه در غیاب مردم گام می نهادند.


اصل بدیهی برای رشد و توسعه همان طور که در کتاب فوکوتساوا یوکیشی اشاره شده توسعه فرهنگی بوده که موجب آمادگی مردم برای همکاری با دولت و نفی موانع موجود می شود اما این اتفاق هیچ وقت در کشور ما در روند توسعه در صد سال گذشته اتفاق نیفتاد و توسعه به عنوان یک امر یک سویه از سوی دولت ها و در غیاب مردم آن هم با بخشی نگری مثلاصرفا توجه صرف به توسعه اقتصادی یا سیاسی انجام شد که نتیجه آن گسست های فرهنگی، اجتماعی و دینی در روند توسعه و دربین مردم و دولت ها بوده است.


بررسی یکصد ساله اخیر روند توسعه در ایران موید این نکته است که توسعه در ایران مثال فیل در مثنوی مولوی است که هر دولتی در شرایط شناسایی بستر پیشرفت در دوران حاکمیت خود در تلاش برای شناسایی توسعه (فیل!) الگوهای ناقصی را طراحی و برداشتی غیرجامع از توسعه و دست زدن به قسمتی از بدن فیل داشته و روند توسعه را به صلاحدید و درک و بینش خود طراحی کرده بنابراین توسعه در ایران همواره روندی ناقص بدون توجه به ابعاد مختلف بوده و در نهایت در یکصد سال اخیر هیچ وقت توسعه در ایران بر خلاف ژاپن که روندی تاریخی و مستمر است از روندی تاریخی مستمر برخوردار نبوده بلکه غیرمستمر، منقطع و همراه با فراز و نشیب ها و افت و خیز زیادی بوده است.


   

در پایان تمایل دارم یک فیلم از سیستم آموزش و پرورش کشور ژاپن را به شما نشان دهم,

آنها فهمیدند که ابتدا باید نظام آموزشی را متحول کرد, همان چیزی که ما آن را جدی نگرفتیم.

دیدن این فیلم خالی از فایده نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.