اول دفتر به نام ایزد دانا
تمام کشورهای آسیایی، افریقایی، امریکای لاتین، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، مستعمره کشورهای صنعتی بودهاند. سیستم استعماری، مانع هرگونه توسعهای در این کشورها میشود و بهبود وسایل تولید و در نتیجه استفادۀ صحیح از نیروی کار این کشورها را ناممکن میسازد؛ به طوری که نمیتوان تصور کرد بدون استعمار این کشورها، مسالهای که امروزه تحت عنوان «توسعه در کشورهای صنعتی» مشاهده میکنیم، به چه شکلی خودنمایی میکرد.
سلطه استعمار بر ملل شرق و آفریقا سیل ثروت و مواد خام گران بها مثل طلا، نفت، کبالت، الماس، چوبهای گرانبهای معطر و صنعتی را که احصاء و شمارش آن طولانی است به کشورهای اروپایی سرازیر کرد و در مدت کوتاهی آن کشورها را به عالی ترین مراحل تمدن و رفاه شهری و اجتماعی رساند و توسعه علم و صنعت را موجب شد و در نتیجه ادبیات و هنر و فرهنگ به رشد و شکوفایی رسید و آن همه ساختمانهای مجلل و بزرگ و زیبا نتیجه همان غارتگری ها است.
به عنوان نمونه هلند کشوری کوچک در شمال غرب اروپا پانصد سال سرزمین وسیع و زرخیز اندونزی را در سیطره داشت و بلژیک قرنها کنگو را به غارت و چپاول گرفت و چه کشتارها که به راه نیفتاد. داستان پانصد سال استعمار هند به وسیله انگلیس خود مبحث مفصل دیگری است.
بدون تردید ثروت و مواد خام رایگان و ارزان کشورهای آفریقایی و آسیایی از عوامل تعیین کننده رشد سریع غرب در سده های نوزده و بیستم میلادی است.
تعریف استعمار:
استعمار: طلب آبادانی کردن ، دراصطلاح امروزه دولتهای قوی به بهانه آبادی وعمران بقصد استفاده از منابع ثروت آنها
استثمار:میوه چیدن ،کسی را بکارواداشتن واز حاصل رنج وزحمت اوسودوبهره بردن
استکبار:خودرا بزرگ پنداشتن ،تکبرکردن ،خودنمایی وگردنکشی کردن
آنچه از الفاظ فوق پیداست کشورهای جهان سوم و درحال توسعه بدلیل وجود عدم توازن و برابری و انصاف در مبادلات تجاری ومعاملات با کشورهای پیشرفته الفاظ فوق را برای آنها بکارمیگیرند که دلیل اصلی آن را میتوان ناشی از کلیه اقدامات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کشورهای پیشرفته درجهت اطمینان از تامین منابع لازم و ارزان مورد نیاز صنایع آنهاست که حتی درمواردی منجر شده که بصورت مستعمراتی با آنها برخورد نمایند و حتی حکومتهای دست نشانده ایجاد نمایند.
این یک اصل کلی است که درمبادلات جهانی کشورهای پیشرفته نیازمند مواد اولیه وکانی های کشورهای جهان سوم و درحال توسعه میباشند ومتقابلا این کشورها نیازمند تکنولوژی و محصول نهایی کشورهای پیشرفته و دراین راستا اگر این معامله در راستای یک رابطه صحیح و منطقی و ادامه دار تعریف شده وجود داشته باشد همانند رابطه ای که کشورهایی همچون چین, ترکیه, کره, ژاپن و... توانستند ایجاد کنند این رابطه استعماری نه تنها محسوس نخواهد بود بلکه میتواند بسیار در دستیابی به رشد و توسعه موثر واقع شود یعنی بجای استثمارآنها بتوان آنها را استثمار(میوه آنها را چید) کرد.
اصطلاح سیاسی استعمار به طور خاص متوجه شیوههای رفتار کشورهای از نظر سیاسی توانمند نظیر کشورهای اروپایی با سرزمینهای مستعمراتی است. استعمارگری بیشتر کار کشورهایی است که امپراتوری دریایی و ناپیوستگی خاک آنها مانع تشکیل یک واحد سیاسی یکپارچه (مانند امپراتوریهای زمینی) میشود.
مفهوم استعمار امروزه با مفهوم امپریالیسم پیوستگی کامل یافته و استعمار اساساً عمل قدرتهای امپریالیستی شناخته میشود، یعنی قدرتی که میخواهد از مرزهای ملی و قومی خود تجاوز کند و سرزمینها و ملتها و اقوام دیگر را زیر تسلط خود درآورد.
امپراتوریهای استعماری
امپراتوریهای استعماری عنوانی است برای کشورگشاییها و استعمارگریهایی که از قرن ۱۵ توسط کشورهای اروپایی آغاز شد. نیروهای دریایی قدرتمند دو کشور پرتغال و اسپانیا در قرن ۱۵ رقابت برای اکتشاف مناطق مختلف زمین را آغاز کردند. نیرو و انگیزه اولیه این اکتشافات، مقاصد تجاری بود که در پی رنسانس در اروپا شکل گرفت. موافقت نامههایی نیز برای تقسیم دنیا بین آنها در سالهای ۱۴۷۹، ۱۴۹۳ و ۱۴۹۴ به امضا رسید. امپراطوریهای خارج از اروپا محصول رقابتهای بین اروپا و عثمانی بود که اروپاییها را واداشت تا به دنبال سرزمینهای جدید بروند.
مناطقی که زمانی متعلق به یک امپراتوری استعماری بودهاند.
پرتغال شروع به ایجاد اولین شبکه تجارت جهانی و امپراتوری تحت رهبری هنری ناوبر کرد. امپراتوری اسپانیا در سراسر جهان در سرزمینهای متعددی شکل گرفت و گسترش یافت (به خصوص در قرن ۱۶) که امروزه ۶۰ کشور مستقل دنیا هستند که در گذشته مستعمره اسپانیا بودهاند.
پرتغال در نهایت کنترل برزیل، اروگوئه و برخی از بندرهای ماهیگیری در آمریکا را به دست گرفت و آنگولا، موزامبیک، گینه پرتغالی، سائوتومه و پرینسیپ در آفریقا، مسقط، ملوک هرمز و بحرین در خلیج فارس، گوا، بمبئی و دامان و دیو در هند، سیلان، مالاکا در جنوب شرقی آسیا و اقیانوسیه (ماکاسار، آمبون و دیگران)، جزایر ملوک، تیمور، ماکائو و ناکازاکی در شرق دور را به تصرف امپراطوری خود درآورد.
در طول آن عصر طلایی اسپانی، امپراطوری اسپانیا کنترل هلند، لوکزامبورگ، بلژیک، بیشتر مناطق ایتالیا و قطعاتی از آلمان، بخشهایی از فرانسه و بسیاری از مستعمرات در آمریکا و آفریقا و آسیا را به دست گرفت. با فتح مکزیک، پرو و فیلیپین در قرن ۱۶، امپراطوری اسپانیا به بزرگترین محدوده تا آن زمان در سطح دنیا رسید.
از ۱۵۸۰ تا ۱۶۴۰ به امپراتوری پرتغال و امپراتوری اسپانیا همزمان در یک اتحاد شخصی مرتبط با پادشاهی هابسبورگ در طول دوره اتحادیه ایبری متحد شدند اما استقلال خود را هم حفظ کردند.
پس از آن استعمار امپراتوریهای استعماری دیگری مانند فرانسه، انگلیس، هلند و ژاپن شکل گرفتند. در اواسط قرن ۱۷, این روال توسط روسیه تزاری ادامه یافت و بعدها به امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی ختم شد که بزرگترین کشور دنیا شد. فدراسیون روسیه همچنان تا به این روز بزرگترین کشور دنیاست و ۹ منطقه زمانی دارد که حدود نیمی از طول جغرافیایی دنیاست.
امپراتوری بریتانیا در طول دوره هژمونی دریایی بریتانیا در قرن ۱۹ تبدیل به یک امپراطوری استعماری شد و لقب بزرگترین امپراتوری در تاریخ را دریافت کرد. امپراتوری بریتانیا یک چهارم از مساحت زمین و یک چهارم از جمعیت آن را در بر میگرفت. در دوران امپریالیسم نو، کشورهایی مانند ایتالیا و آلمان نیز به تأسیس تقسیم مناطق آفریقا دست زدند.
گرچه استعمار پیشینه کهن دارد، اما تاریخ مفهوم جدید آن از قرنهای شانزدهم و هفدهم آغاز میشود. تاریخ استعمار را از دوره باستان تاکنون میتوان به چهار دوره بخش کرد سه دوره اول، مجموعاً تحت عنوان استعمار کهن قرار میگیرند.
پیشینه استعمار
در بررسی تاریخ ملاحظه میشود که اکثر کشورهای جهان در دورههای مختلف تحت سلطه قرار گرفته، پیامدهای استعمار را چشیدهاند؛ به طوری که ایرانیها، یونانیها، رومیها، کارتاژیها و فنیقیها موفق شدند امپراتوری وسیع استعماری را به وجود آورند. اما استعمار دوره جدید اصولا پدیدهای اروپایی است با ویژگیهای خاص خود که موفق شد کشورهای آسیایی، افریقایی و امریکای لاتین را تحت سلطه خود درآورد.
تاریخ استعمار را میتوان از روزگار باستان تا زمان حاضر به دورههای سهگانه زیر تقسیمبندی نمود و مورد مطالعه قرار داد:
الفــ دوره باستان: تاریخ استعمارگری با دستاندازیهای فنیقیها بر کرانههای دریای مدیترانه آغاز میشود. فنیقیها در قرنهای یازدهم تا نهم پیش از میلاد حوزه مدیترانه را استعمار نمودند و در سراسر کرانههای شمال آفریقا چندین ماندگاه به وجود آوردند.
نامدارترین ماندگاه آنان، یعنی کارتاژ، رفتهرفته به دولت استعمارگر و امپراتوری پهناوری تبدیل شد که در اوج عظمت خود، از لیبی تا کرانههای شبهجزیره ایبری (در جنوب غربی اروپا، شامل اسپانیا و پرتغال) امتداد داشت. هدف اصلی از ایجاد این ماندگاهها گسترش بازرگانی بود.
توضیح:
کارتاژ نام شهری باستانی در شمال آفریقا -جایی که اکنون کشور تونس جای گرفتهاست- و تمدنی که با مرکزیت این شهر پدید آمد بود. جای این شهر در گوشه خاوری دریاچه تونس درامتداد مرکز شهر تونس کنونی بود.
همزمان با فنیقیها، یونانیها نیز در جستجوی مستعمره بودند، اما نوع استعمار و انگیزه مستعمرهسازی یونانیها با فنیقیها تفاوت عمدهای داشت؛ بدین معنی که بعضی از ماندگاههای یونانی، مانند ماندگاههای فنیقی، برای تجارت و گسترش بازرگانی برپا گردید.
شیوه استعمارگری روم نیز دگرگونه بود. این دولت بیشتر در خشکی و از راه فتح نظامی قلمرو خود را گسترش داد. پس از بر افتادن امپراتوری روم تا بر آمدن اروپا در قرنهای پانزدهم و شانزدهم میلادی، نمونههای بارز دولتهای استعمارگر، دولتشهرهای ایتالیا در کرانههای مدیترانه بودند.
بــ دوره استعمار جهانی: در این دوره، تاریخ شاهد نفوذ اروپاییان در دنیای غیراروپایی است. ابتدا پرتغالیها و هلندیها از راه تسلط سیاسی بر هندوستان و جزایر سوند انحصارات تجارتی برای خود در نظر گرفتند. اسپانیاییها به تسخیر سیاسی و مذهبی امریکا همت گماردند.
انگلیسیها و فرانسویها نیز به صورت دریانوردان و ماجراجویان، راههای جدیدی را به سمت شرق میپیمودند و بدین ترتیب سلطه انسانِ سفید بر قسمت وسیعی از جهان برقرار گشت و جستجوی سودهای وسیعتر، آنان را هرچه بیشتر به اشغال و تسخیر سرزمینهای ملل دیگر وادار کرد تا اینکه سیستم استعماری در شرق و غرب پا گرفت.
بدین ترتیب کشورهای جدید، یعنی فرانسه جدید (کانادا)، انگلستان جدید (ایالات متحده شمال شرقی)، اسپانیای جدید (مکزیک) و کاستیل جدید (پرو)، پا به دایره وجود گذاردند.
اما در شرق، یعنی در ایران، هند و مالزی، که دارای نفوس کثیر و دولتهای نیرومند بودند، به تاسیس نمایندگیهای تجارتی توسط شرکتهایی که در انحصار دولتها بودند موقتا اکتفا گردید.
از سال ۱۸۷۰٫م و مخصوصا در آغاز ۱۸۸۰٫م، حرکت عظیم توسعه مستعمراتی اروپاییان شروع شد که نتیجه آن تقسیم کامل قاره افریقا بین استعمارگران اروپایی میباشد.
توسعه و جهانگشایی اروپا در این قرون به دولتهای اروپایی محدود نشد، بلکه اکتشاف و تسخیر سیبری به دست روسیه تزاری دارای تقارن تاریخی بود؛ بدین معنی که مسکو نخست در ۱۴۸۳٫م از فراز اورال، که سرحد آسیا و اروپاست، گذشت و سپس در سال ۱۵۵۹٫م به طور جدی رسوخ در آسیا را آغاز کرد.
قرن هفدهم دوره رشد شتابان سیاست استعماری بود و دو عامل در پیروزی دولتهای استعمارگر تاثیری عمده و سرنوشتساز داشت؛
یکی قدرت نیروی دریایی برای از بین بردن رقیبان،
و دیگری تولید و فراهم آوردن کالاهای صنعتی برای حمل به مستعمره با کشتی.
اسپانیای قرن هفدهم از این دو عامل بیبهره بود و هلند یارای رقابت با فرانسه و انگلستان را نداشت؛ در نتیجه این دو دولت (فرانسه و انگلستان) سرآمد دولتهای استعمارگر شدند.
قدرتهای استعماری برای حفظ منافع اقتصادی خود، حکومتهای محلی را تحت کنترل میگرفتند و این کنترل به دو صورت انجام میشد:
اول اینکه آنها را مستقیما تحت عنوان مستعمره، استثمار میکردند
و دوم اینکه کشورهای تحت سلطه را به عنوان تحتالحمایگی اداره مینمودند.
نکته شایان ذکر این است که کشورهای استعمارگر، تحت سلطه گرفتن کشورهای غیراروپایی را بدین صورت توجیه میکردند: بریتانیا مدعی بود که نژاد انگلوساکسون باید بر دنیا حکومت کند.
ویکتور هوگو میگفت انسانیت به فرانسه احتیاج دارد.
روسیه معتقد بود که برای جلوگیری از تصرف شرق توسط اروپا، این منطقه باید تحت سلطه روسیه درآید
و آلمانیها میگفتند خدا با آلمان است.
توضیح: آنگلوساکسونها معمولاً برای اشاره به قبایلی از ژرمنها بهکار میرود که از اوایل سده ۵ میلادی در جنوب و خاور بریتانیای بزرگ نشیمن داشتند. آنها ملت انگلیس را تشکیل دادند و دوره آنها تا زمان تصرف منطقه بهدست نورمنها یعنی سال ۱۰۶۶ ادامه یافت.
آنگلوساکسونها از چند قبیله همانند آنگل، ساکسون ، واندالها ، لمباردها و گوت تشکیل شدهبودند.این قبایل اکثراً در انگلستان امروزی در بخش پایین دیوار هادریان ساکن شدند.
جــ قرن نوزدهم و بیستم: رشد داد و ستد اقتصادی و غارت کشورهای مستعمره در نهایت به انقلاب صنعتی انجامید و بنیاد اقتصادی و سیاسی کشورهای استعمارگر را دگرگون ساخت و کار بهرهکشی از منابع مستعمرهها بیش از پیش بالا گرفت و این سرزمینها به منابع ماده خام برای صنایع کشورهای صنعتی و بازار فرآوردههای آنها مبدل شدند.
سالهای اول قرن نوزدهم با توسعه مستعمرههای بریتانیا در کانادا و ایجاد مستعمرههای جدید در استرالیا، افریقای جنوبی و زلاندنو قرین بود. مهاجرتهای بزرگی که طی سالهای میانه این قرن به وقوع پیوست و افزایش تقاضای انگلستان صنعتی برای مواد غذایی و مواد خام، این مستعمرهها را به صورت دومینیونهای (Dominion، کلمهای انگلیسی به مفهوم متصرفات امپراتوری، نامی است که قبل از الیزابت دوم به بخشهای مختلف کمنولث (کشورهای مشترکالمنافع) میدادند. این کشورها که ظاهرا دارای استقلال سیاسی بودند، از نظر سوگند وفاداری که به پادشاه انگلستان یاد کرده، به پادشاه انگلیس وفادار بودند) بزرگی درآورد که دولتهایشان نیمه استقلالی داشتند.
در ربع آخر قرن نوزدهم، بر اثر رشد صنعت و سرمایهداری، بار دیگر رقابتها و مبارزات بینالمللی استعماری اوج گرفت. در نتیجه دامنه نفوذ فرانسه تا شمال افریقا کشیده شد و این دولت قسمتهای بزرگی از افریقای شمالی را زیر سلطه و نظارت خود درآورد.
به دنبال فرانسه، اسپانیا و ایتالیا نیز دامنه نفوذ خود را تا آن حدود گسترش دادند. آلمان در پایان قرن نوزدهم وارد کشاکشهای استعماری شد. کشاکش بر سر جزایر اقیانوس آرام و برپا کردن قرارگاههای تجارتی در چین، که با رخدادهای اخیر همراه شد، ایالات متحده امریکا را به عنوان یک دولت استعمارگر جدید در صحنه کشاکشهای استعماری پدیدار کرد.
استعمار در آسیا
تاریخ آغاز استعمار - نوین - را میتوان از قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی دانست که امپراتوری بریتانیا در سال ۱۵۹۹ با تاسیس کمپانی هند شرقی این کمپانی پایههای سلطه استعماری بریتانیا بر مناطق زرخیز جنوب آسیا را تحکیم کرد و از آن پس، کلیه عملیات استعماری و روابط سلطهگرانه انگلیس با ملل جنوب آسیا، از طریق کمپانی هند شرقی انجام میشد.
ورود انگلیسیها به آبهای آسیا (اصطلاحا راه دریایی ادویه: مـجمـوعـهای از راههای بازرگانی دریایی و زمینی که در دورهای طولانی، از روزگار باستان تا سدههای ۱۱ و ۱۲ ق/ ۱۷ و ۱۸م میان شرق و غرب برقرار بود. ) باعث مناقشه پرتغالیها و هلندیها با آنان شد که قبلا وارد آسیا شده بودند. این مناقشه طولانی در سال ۱۸۲۴ به سازش این سه استعمارگر منجر شد و انگلیسیها قبول کردند که وارد اندونزی متعلق به هلندیها و نیز مناطقی از هند که توسط پرتغالیها تصاحب شده بود نشوند و این دو نیز با استقرار انگلیسیها در شرق هند، برنئوی شمالی و مالاکا موافقت کردند. جنگ تریاک با چین نیز از رویدادهایی است که عاملش کمپانی هند شرقی انگلستان بود که به آن کشور از هند تریاک صادر میکرد و منجر به شکست چینیها و تصرف هنگ کنگ و دریافت امتیازهای متعدد از چین شد.
نفوذ و سلطه عمیق بریتانیا بر هند، پس از گذشت سه قرن از تأسیس این کمپانی، موجب شد تا هند به عنوان بخشی از امپراتوری بریتانیا اعلام شود و ملکه ویکتوریا به عنوان امپراتوریس هند و انگلیس، تاجگذاری نماید. این دوران، دوران غارت مردم هند توسط انگلستان محسوب میشود که در پوشش روابط اقتصادی و تجارت و بازرگانی، زمینهساز نفوذ سیاسی در این سرزمین گردید.
ویل دورانت درباره هند و به طور کلی شرق در برابر غرب می نویسد: «به خاطر داشته باشیم که مردم شمال هند یعنی نیمه مهمتر هند با یونانی ها، رومی ها و خود ما هم نژاد هستند یعنی از همان نژاد هند و اروپایی یا آریایی هستند.»
در ادامه وی به این نکته اشاره دارد که چگونه هندوستان توسط دزدان دریایی انگلیسی و فرانسوی مورد تهاجم و غارت قرار گرفت و استعمار و استثمار چگونه در این کشور غلبه یافت و مردم این سرزمین را در خود فروکشاند.
وی می نویسد که انگلیسی ها همه چیز را در هندوستان به فروش می رساندند آنها حتی حاکمان ایالت ها را با دریافت رشوه به قدرت می رساندند، و هندوها را وادار می کردند گران بخرند و ارزان بفروشند و این سیاست امپریالیستی بود که سبب گردید ۳۰ میلیون هندی در کلکته به اوج بدبختی برسند.
طی اشغال هند توسط نیروهای بریتانیا،بر اساس منابع مختلف تاریخی، در دهه ۱۷۷۰ میلادی بیش از ۱۰ میلیون هندی تنها در ایالت بنگال این کشور، بر اثر قحطی و گرسنگی، بیماری، بدرفتاری و شکنجه به دست نظامیان انگلیس و یا بر اثر فشار کار اجباری جان خود را از دست دادند.
ویل دورانت در ادامه به این مسئله اشاره می کند، به رغم این که انگلیسی ها برای ثبات نظام فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بریتانیا در هندوستان اقداماتی را انجام دادند ولی هندوها نیز از آن بهره مند گردیدند که می توان این اقدامات را این گونه برشمرد:
۱- منسوخ شدن رسم «سوتی»(سوزاندن زنان بعد از مرگ شوهرانشان)
۲- وارد کردن تشکیلات سازمانی به نهادهای رسمی هندوها
۳- منسوخ کردن نظام برده داری (که هندوها بهای گزافی را برای آن پرداختند)
۴- احداث راه آهن (برای اهداف تجاری و نظامی)
۵-وارد کردن علم و تکنولوژی غرب به هندوستان.
از سال ۱۹۴۲ نیز قحطی دیگری به دلیل تصمیم استعماری دولت بریتانیا و شخص چرچیل در هندوستان به وقوع پیوست که در حدود ۵ میلیون هندی دیگر را به کام مرگ کشاند. طی سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ بین ۳/۵ تا ۵ میلیون هندی بر اثر قحطی جان باختند. به دستور چرچیل در این سالها، تمامی کشتیهایی که برای انتقال مواد غذایی به هند مورد استفاده قرار میگرفت، به انتقال تجهیزات و آذوقه برای نیروهای نظامی انگلستان در شمال آفریقا به کار گرفته شدند و بدین ترتیب قحطی بزرگی این بار نیز در ایالت بنگال هند جان میلیونها هندی را گرفت.
نتایج استعمار و این اوضاع با کم و بیش تفاوتهایی در اندونزی ، تایلند، چین و بسیاری از کشورهای آسیایی تکرار شد.
نمونه نتایج این سیاستها آن بود که:
هند که زمانی تولید کننده و صادر کننده پارچه بود به وارد کننده پارچه و صادر کننده پنبه به انگلستان مبدل شد.
تایلند مجبور به واگذاری امتیازات کاپیتولاسیون، کشتیرانی، حقوق گمرکی و تجارت به هلند شد.
اقتصاد اندونزی به دست هلندی ها و در راستای منافع آنان زیر و رو شد و بعدها بین سالهای ۱۷۴۷ تا ۱۸۵۰ همه کشورهای هندو چین به تصرف هلند درآمدند.
چین به وارد کننده بزرگ تریاک توسط انگلیس مبدل شد و این امر به جنگ تریاک بین چین و انگلیس انجامید. به دنبال شکست چینی ها در این جنگ چین مجبور به دادن امتیازات متعدد سیاسی و اقتصادی به انگلیس شد.
در خلیج فارس و منطقه خاور میانه نیز اتفاقاتی مشابه رخ داد:
پس از تصرف جزیره هرمز توسط پرتغالی ها در سال ۱۵۱۴ این جزیره یک قرن در اختیار آنان بود تا اینکه شاه عباس صفوی در چارچوب قراردادی با انگلیسی ها توانست آنان را شکست داده و جزیره هرمز را باز پس بگیرد.
از این تاریخ انگلیس به دلیل اهمیت ژئوپلتیک این منطقه در خلیج فارس ماندگار شد و در اولین اقدام با شیوخ عرب ساکن در جنوب خلیج فارس ( در ازای دریافت امتیازات متعدد ) هم پیمان شد.
انگلیسی ها در ۱۸۵۶ در بوشهر نیرو پیاده کردند و برای اولین بار بخشی از خاک ایران را به اشغال خود درآوردند. این اقدام با مقاومت جدی مردمی مواجه شد.
انگلیسی ها به دلیل قرار گرفتن ایران در مسیر هند رقابتی جدی را بر سر سلطه بر ایران با فرانسوی ها آغاز کردند.
مجموعه این امور و شکست ایران از روسیه تزاری باعث ضعف شدید دولت ایران شد و این امر در کنار وجود شاهان بی کفایت موجب واگذاری امتیازات متعدد اقتصادی و سیاسی به کشورهای استعماری گردید . ایران در این مقطع زمانی به کشوری نیمه استعماری مبدل شده بود .
سیل اجناس روسی و انگلیسی به ایران سرازیر شد و تنها صادرات ایران در این مقطع شامل توتون، پنبه و تنباکو بود.
اقتصاد ایران به انحصار روسیه و انگلیس درآمد و با تاسیس دو بانک شاهنشاهی انگلیس و استقراضی روسیه تمامی فعالیت های مالی ایران به قبضه آنان درآمد.
استعمار در آفریقا
قاره آفریقا یکی از پنج قاره جهان و از حیث بزرگی، دومینِ آن پس از آسیاست. در این قاره ۵۴ کشور مستقل و بهرسمیت شناختهشده وجود دارد که درمجموع و مطابق آخرین سرشماریها، نزدیک به یکمیلیارد نفر در آن زندگی میکنند. شاید بهجرئت بتوان گفت که علت اصلی غلبه و استیلای بیچون و چرای استعمارگران در آفریقا نشئتگرفته از سادگی و زودباوری مردمان آن در پذیرش بیچون و چرای بیگانگان و نبود همبستگی مستحکم و منسجم در میان این اقوام رنگینکمانی بوده است. علاوهبر این عوامل، نباید از ذهن دور داشت که این قاره از حیث ذخایر اورانیوم، طلا، الماس و بسیاری دیگر از منابع موردنیاز بشر در مقام نخست جهان قرار داشته؛ درحالیکه بومیان این قاره کمترین نقش و بهره را از آن بردهاند.
دستیابی به ثروت، تنهاهدف غربیان از استعمار نبود، بلکه اهداف مهم دیگری را نیز دنبال میکردند؛ ازجمله، میتوان به تجارت پررونق برده اشاره کرد. دستیابی به نیروی کار ارزان در طول دوره استعمار، تامینکننده این هدف تلقی میشد. باید متذکر شد که نقلوانتقال بردگان با وضع بسیار بدی صورت می گرفت که به اعتراف خود آنها از هر پنج نفر، فقط یک نفر سالم به مقصد میرسید.
اقیانوس اطلس، بدون شباهت به اقیانوس هند که همیشه سمت بادهای آن با تغییر فصل عوض میشد، در سواحل غرب آفریقا همیشه در طول سال دارای بادهای شدید از سمت شمال بود. لذا با توجه به عدم پیشرفت کشتیرانی در این منطقه تا اواسط سالهای ۱۴۰۰ میلادی کشتیهای اروپایی قدرت کشتیرانی در سمت پائین سواحل غرب آفریقا و بازگشت به اروپا را نداشتند بعد از اینکه کشتیرانی پرتقالیها توسعه یافت، توان رفت و برگشت به سواحل غربی در اواسط ۱۴۰۰ میلادی برایشان حاصل شد و آنها توانستند به همه جای آفریقا سفر نمایند.
در ابتدا پرتغالیها فقط خواهان تجارت طلای گامبیا، ساحل طلائی (غنای کنونی) و امپراطوری کارنگا بودند. آنها همچنین تمایل و کوشش داشتند که حاکمان پادشاهیهای کنگو و بنین در جنوب نیجریه و جولوف در سنگال را به مسیحیت دعوت کنند. آنها به زودی دریافتند که آفریقای گرمسیری جای مناسبی برای تازهواردان نیست و برای آنها خطرناک میباشد. اغلب بیش از نیمی از اروپائیانی که در طول یک سال به این مناطق آمدند مبتلا به امراضی همچون مالاریا و تب زرد شده، جانشان را از دست میدادند لذا تنها تجارتهای سودآور میتوانست اروپائیان را جذب این مناطق کند تجارت برده و طلا تنها عامل سود آور جذاب اروپائیان به افریقا شد.
در اواسط ۱۴۰۰ میلادی پرتقالیها شروع به خرید تعدادی برده جهت فروش در اروپا نمودند. بعد از کشف امریکا تجارت برده یکی از مهمترین تجارتها در آفریقا شد. هندیها در مناطق گرمسیری امریکا به علت امراض اروپایی جان خود را از دست میداند و اروپائیان به این نتیجه رسیدند که خود آنها نمیتوانند از امراض دریای کاریبین درامان باشند
لذا آفریقائیها که اغلب نسبت به مالاریا و تب زرد مصونیت بیشتری داشتند، برای کار در امریکا انتخاب شدند. آنها توانستند بردههایی را از سواحل آفریقا که مسلمانان و مسیحیان در آن موقع در اطراف دریای مدیترانه، زندانیان جنگی را به عنوان برده تلقی میکردند، ازآنها خریداری کنند.
تجارت برده پس از کاشت نی شکر توسط پرتغالیها و اسپانیائیها نیز در برزیل و دریای کارایبین در سالهای ۱۵۰۰ توسعه قابل توجهی یافت. در اواسط سالهای ۱۶۰۰ میلادی انگلیس، هلند و فرانسه نیز به تجارت برده وارد شدند.
از سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ میلادی، اروپائیان بیش از ۱۰ میلیون برده از سواحل غرب آفریقا بین سنگال و آنگولا وارد امریکا نمودند که حدود ۵۰۰ هزار تن از آنها به امریکا و کانادا وارد شدند. تجارت برده حاکمان افریقایی را تشویق می کرد که زندانیان خود را درعوض کالاهایی همچون: البسه، اسلحه، و آهن به اروپائیان بفروشند و به جای آموختن تولید کالای فوق راه تعویض آنها با برده را آسانتر یافتند. لذا یکی از علل عدم پیشرفت افریقا و عقب ماندن آنها از اروپا، علی رغم اینکه با آنها ارتباط داشتند، شاید همین تجارت آسان برده و آسان بدست آوردن کالای مورد نیازشان بود.
تا حدود سالهای ۱۵۸۰ ترکهای عثمانی، بربخش عظیمی ار شمال افریقا از مصر تا الجزایر کنونی، کنترل داشتند. ولی بین سالهای ۱۵۸۰ و ۱۸۰۰ که به تدریج دولت عثمانی رو به زوال گذاشت. نفوذ تجار مسیحی اروپایی ورشد نیروهای نظامی درشمال افریقا شروع شد. هلندیها در سال ۱۶۵۲ در کیپ تاون مرکز تجاری جنوب آفریقا را تشکیل دادند. و جمعیت سفید پوستان رو به افزایش گذارد و اجدادآنها به عنوان افریکنز شناخته شدند.
تا بعد از سالهای ۱۸۰۰ غیر از تجارت برده، نفوذ اروپائیان از اهمیت چندانی در افریقای گرمسیری برخوردار نبود. دراوائل سالهای ۱۸۰۰ تجارت برده، ملغی شد و اروپائیان به بعضی محصولات آفریقایی از جمله روغن بادام و نخل برای صنایع خود احساس نیاز نمودند. آفریقائیها وابستگیشان بیش از تجارت برده، به فروش این محصولات به اروپائیان شد.
بعد از سالهای ۱۸۰۰ بعضی از حاکمان افریقایی دریافتند که اگر بخواهند بر همسایگانشان پیروز شوند باید از روشهای نظامی اروپایی بهره بگیرند. مصر شروع به وارد نمودن سلاحهای اروپائی و مشاوران نظامی برای فتح امپراطوری بزرگ سودان کنونی کرد. زنگبار نیز کنترل بخشی ازشرق آفریقا را دردست داشت قلمرو فتوحات خود را تا شرق زئیر کنونی ادامه داد. افریکنزهای جنوب آفریقا بر آفریقائیان شمال خود فائق امدند و دو جمهوری مستقل به نامهای ترانسوال و اورنج فری استیت تشکیل دادند.
در سالهای ۱۱۰۰ و ۱۲۰۰ اسلام در منطقه هموار غرب افریقا و جنوب صحرا انتشار یافت ولی حاکمان ان مناطق هرگز خواهان اعمال قوانین اسلامی نبودند. مردم نیز مذاهب قدیمی آفریقایی خود را با اسلام مخلوط نموده بودند. در اواخر سالهای ۱۷۰۰ میلادی رهبران اسلامی در غرب آفریقا شروع به تبلیغ واصلاح مذهب نموده وخواهان ایجاد قوانین شریعت در کشورهای اسلامی شدند. تعداد زیادی از این رهبران اعلام جهاد علیه حاکمان افریقایی در منطقه نموده و امپراطوری جدید اسلامی را نا نهادند. تا سال ۱۸۶۰ میلادی حکومتهای جدید اسلامی، تقریبا بر همه دشتهای غرب آفریقا حاکمیت داشتند.
بلژیک،فرانسه، آلمان، انگلیس، ایتالیا، اسپانیا و ترکیه، هرکدام بخشهایی را به نام خود اعلام کردند. و زمانی که این بیانیهها دراروپا به رسمیت شناخته شد. قدرتهای استعماری اروپائی شروع به تشکیل قدرت علنی در افریقا نمودند. بعضی از حاکمان افریقایی برتری سلاحهای اروپائی را قبول نموده و بدون درگیری حاکمیت را به انها واگذار کردند ولی تعدادی نیز به مقاومت و نبرد با انان پرداختند. که اروپائیان معمولا انها را به شورش و یاغیگری متهم میکردند. دوران فتوحات اروپائیان درافریقا از ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰ ادامه داشت و از اواسط ۱۹۲۰ آنها قویا کنترل بخش اعظم افریقا را به عهده داشتند.
اکتشافات اروپائیان از سالهای ۱۷۷۰ به بعد شروع شد. درسالهای ۱۸۸۰ رقابت بین کشورهای اروپائی در افریقا افزایش یافت. حکومتهای اروپائی هرکدام تصمیم به تصرف بخشهایی از سواحل آفریقا گرفتند . آنها هر کدام خواهان اعلام موجودیت در بخشهای سود آور، قبل از اقدام رقبای خود بودند تا اینکه در سال ۱۹۱۴ اروپائیان کل قاره را میان خود تقسیم کردند و فقط دو منطقه اتیوپی و لیبریا به عنوان کشورهای مستقل باقی ماند.
نقشه نشان دهنده مدعیان اروپائی قاره آفریقا در آغاز جنگ جهانی اول"
دهه ۱۹۶۰ و۱۹۷۰ میلادی که اکثر سرزمینهای تحتسلطه استعمار از یوغ استعمار مستقیم خارج شدند و به استقلال دست یافتند، بهعنوان پایان عصر استعمار محسوب میشود؛
امروزه آفریقا به این دوران به عنوان یک تجربه دوران حقارت می نگرد. از طرفی نیز آن را دوران پیشرفت بزرگ میداند. اکثر افریقائیها قبل از این دوران علم ارتباط به جهان خارج خود را نیافته بودند.
احداث راه آهن و جاده پس از دوران استعمار و توسعه اقتصادی شروع شد. شهرهای جدید رشد نمود و محل تجمع افریقائیهای مناطق مختلف و ملاقات یکدیگر برای اولین بار در این شهرها شد. حاکمیتهای استعماری در نقاط مختلف تفاوتهائی با هم داشتند در جنوب آفریقا سفید پوستان بهترین زمینها را تصاحب نمودند و یک جامعه صنعتی که ان را مستثنی از کل افریقا میکند. بوجود آوردند. ولی کمترین شغلی برای مردم ان دیار ایجاد نشد. در آفریقای گرمسیری تجار اروپائی ویا سیاسیون مهاجر با کمک روسای قبایل به حکومت رسیدند. موارد نادری نیز بود که حاکمیت اروپائیان بر کشورهائی از طریق انتخاب سیاسیون افریقائی به عنوان عوامل خود انجام شده است.
استعمار اروپا در آمریکا
آغاز استعمار اروپاییان در آمریکا به طور معمول از سال ۱۴۹۲ بوده است. هر چند منطقهای در استان نیوفاندلند و لابرادور در کانادا که قدمتش به سال ۱۰۰۰ میلادی میرسد که تنها منطقه سکونتی وایکینگها در کانادا و آمریکای شمالی به غیر از گرینلند بوده است.
شب ۱۱ اکتبر ۱۴۹۲ سه کشتی کوچک «سانتاماریا», «پینتا» و «نینیا» به فرماندهی کریستف کلمب و با ۹۰ سرنشین به اُمید رسیدن به هندوستان از سمت غرب در حال پیمودن اقیانوس اطلس بودند.
کلمب به جزیره ای در کنار سواحل قاره ی بزرگ رسیده بود. اما او به هیچ وجه از وجود این قاره آگاه نبود.
پس از کریستف کلمب، از میان کسانی که راه او را دنبال کردند و به شناسایی قاره ی نو پرداختند، «آمریگو وسپوچی»13 حائز اهمیت بسیاری می باشد. چرا که بعدها قاره ی جدید به پیشنهاد یک جغرافیدان آلمانی به نام وی «آمریکا» نامیده شد.
فتوحات اسپانیا ( ۱۵۰۰ -۱۵۳۵)
با توجه به حمایت پادشاه اسپانیا از کریستف کلمب ایتالیایی، طبیعی بود که اسپانیا و همسایه ی آن پرتغال زودتر از سایر کشورها و ملت های اروپا به ایجاد سکونت گاه، اعزام مهاجرین و توسعه ی متصرفات در قاره ی آمریکا دست بزنند.
اسپانیایی ها هنگامی که به کالیفرنیا و سواحل اقیانوس آرام دست یافتند در برابر خطر رو به افزایش روس ها در قرن هجدهم قوای نظامی نیرومندی را برای مقابله با آنان مستقر کردند و به تدریج امپراتوری پهناور آمریکایی خود را نه به صورت یک مستعمره بلکه به عنوان ایالات وابسته به کشور اسپانیا اداره می کردند و برای آن نایب السلطنه تعیین می کردند.
نقشه برداران و جغرافیدان های اسپانیایی برای اولین بار وارد شبه جزیره ی زیبایی در شمال کوبا شدند که پوشیده از گل و درخت کاج بود. لذا آن را سرزمین گل یا «تررا فلوریدا» نامیدند. پس از آن کاشفین و ماجراجویان اسپانیایی تا سواحل کارولینای شمالی پیش رفتند و در مدت سه سال به دره ی می سی سی پی، تگزاس و اوکلاهما رسیدند. سیاحان دیگر هم به کلرادو و نیومکزیکو، آریزونا، نوادا، کالیفرنیا سفر کردند و همان گونه که گفته شد این مناطق به تدریج جزء متصرفات اسپانیا گردید.
فرانسه و رویای تأسیس امپراتوری در آمریکای شمالی
پس از کشف قاره ی آمریکا و آشکار شدن این موضوع که سرزمین جدید هندوستان نیست بار دیگر دریانوردان، سیاحان و کاشفان بر آن شدند تا مسیر یا مسیرهای کوتاهی را برای رسیدن به آسیا بیابند.
یکی از این دریانوردان یک فرانسوی به نام «ژاک کارتیه» بود که در سال ۱۵۳۴ «گذرگاه شمال غربی» در شمال آمریکای شمالی به او محول شد.
کارتیه اقیانوس اطلس را طی کرد و به سواحل نیوفوندلند امروزی رسید. در امتداد سواحل به حرکت ادامه داد تا اینکه به عنوان نخستین اروپایی با عبور از تنگه ی «جزیره بیه» وارد خلیج و کانال سنت لاورنس امروزی شد. در اینجا وی با سرخپوستان ایروکوئیس روبه رو شد. در میان این سرخپوستان داستان های بسیاری در مورد وجود پادشاهی ثروتمندی در غرب رایج بود. هنگامی که کارتیه از آنها در مورد نام سرزمینشان پرسش کرد، در پاسخ آن را «کانادا» نامیدند. در زبان سرخپوستان ایروکوئیس کانادا به معنی روستا و دهکده بود و از آن زمان به بعد آن سرزمین کانادا نامیده شد.
پس از کارتیه به تدریج فرانسه نفوذ خود را در آمریکای شمالی افزایش داد و در سال ۱۵۴۰ نخستین نمایندگی تجاری فرانسه در آمریکای شمالی تأسیس شد. مهم ترین کالا برای فرانسوی ها پوست خز بود و ارزش آن معادل طلا برای اسپانیایی ها محسوب می شد. اکتشافات کارتیه انگیزه ی ایجاد امپراتوری در آمریکای شمالی را در ذهن فرانسویان تقویت کرد.
در سال ۱۶۰۸ «ساموئل دشامپلن» نخستین سکونت گاه همیشگی فرانسویان را در «کبک» امروزی تأسیس کرد. در سال ۱۶۸۲ «روبرت دلاساله» به بخش های پایین رود می سی سی پی سفر نمود. او این سفر را تا دهانه ی رود می سی سی پی در خلیج مکزیک ادامه داد.
دلاساله تمام سرزمین های حوزه ی رود می سی سی پی را متعلق به فرانسه اعلام کرد و به احترام پادشاه وقت لوئی چهاردهم این سرزمین ها را «لوئیزیانا» نامید. وی شهر سنت لوئیس را در بلندی های ایلی نوا در ایالت ایلی نویز امروزی تأسیس کرد.
تعداد مهاجرین فرانسوی به قاره ی آمریکا بسیار کمتر از مهاجرین اسپانیایی و انگلیسی بودند.
هلند در جستجوی ایستگاه های بازرگانی در آمریکا
هلند با وجود مساحت و جمعیت کم اما به دلیل مهارت مردمان آن کشور در دریانوردی به یک قدرت دریایی مهم در اروپا تبدیل شده بود. گسترش سیاست های استعماری توسط انگلستان، فرانسه، اسپانیا و پرتغال، هلندی ها را نیز وسوسه کرد تا آنها نیز به پیروی از دیگر قدرت های اروپایی به ایجاد مستعمره در گوشه و کنار جهان به ویژه در قاره ی آمریکا مبادرت کنند. هلندی ها سرزمین سورینام در آمریکای جنوبی را با نام گویان هلند تحت سلطه ی خود درآوردند سپس در مجمع الجزایر آنیتل (هلند غربی) چند جزیره را با هدف گسترش بازرگانی به زیر سلطه ی خود درآوردند.
به منظور تحکیم موقعیت هلند در آمریکا، این کشور یک دریانورد ماجراجو و سرکش انگلیسی به نام «هنری هودسن» را به استخدام درآورد. او در سال ۱۶۰۹ آب های اقیانوس اطلس را برای یافتن گذرگاه شمال غربی در نوردید و به سواحل شمالی ایالات متحده ی آمریکای امروزی رسید و دهانه ی وسیع رودی را شناسایی کرد که امروزه به نام خود او رود هودسن نامیده می شود و در ایالت نیویورک جریان دارد. وی در امتداد رود هودسن تا قلعه ی مستحکم «اورانژ» پیش رفت.
هودسن در بازگشت به هلند مورداستقبال قرار گرفت و دولت هلند به پیشنهاد این دریانورد بر کلیه ی نقاطی که هودسن توسط کشتی پیموده و یا در آن گام نهاده بود ادعای مالکیت کرد. بازرگانان هلند کمپانی هلند نو را تأسیس کردند. در سال ۱۶۲۳ این کمپانی اولین گروه مهاجرین هلندی را به هلند نو فرستاد و تعداد این مهاجرین به دویست نفر بالغ گردید. این مهاجرین در دهانه ی رودهای هودسن، دولاوار پراکنده شدند.
در سال ۱۶۲۶ با خریداری جزیره ی «منهتن» از سرخپوستان، هلند به یکی از مهم ترین ایستگاه های بازرگانی در سواحل آمریکای شمالی دست یافت. مهاجرین هلندی از منهتن تا آلبانی (مرکز کنونی ایالت نیویورک) در امتداد رود هودسن مهاجرنشینانی تأسیس کردند. اما هلند نیز همانند پرتغال به دلیل جمعیت و وسعت کم توانایی فرستادن تعداد کثیری مهاجر به خارج از هلند را نداشت و مهاجرنشین های هلندی در آمریکای شمالی به دهانه ی رود هودسن محدود شد.
منهتن در مدت کوتاهی تبدیل به انبار اصلی تجارت پوست هلند در آمریکای شمالی گردید و با تشویق مقامات هلندی شهر آمستردام نو تأسیس گردید. این شهر هسته ی اولیه بندر نیویورک کنونی بود. به منظور جلوگیری از تهاجم سرخپوستان دیوار محکمی به نام «وال» پیرامون آمستردام نو کشیده شد. وال استریت کنونی در محل دیوار دفاعی هلندی ها ساخته شده است.
ورود مهاجرنشیـن هـای انگلیسی در آمریکای شمالی و شکل گیری ایالات متحد آمریکا
اگرچه انگلستان بازرگانی ماوراء دریاها را تا قرن ۱۵ گسترش داده بود، پادشاهان انگلستان قدرت اسپانیا و پرتغال را به رسمیت شناختند و به جای رقابت با اسپانیا در دریای کارائیب توجه خود را به اقیانوس اطلس شمالی و سواحل شرقی آمریکای شمالی معطوف کردند. به همین منظور «جات کابوت» را در سال ۱۴۹۷ مأمور کشف سواحل آمریکای شمالی نمودند. وی سواحل نیوفاندلند، نوا اسکاتیا و نیوانگلند را بازدید و نقشه برداری کرد. کشفیات وی موجب شرح ادعای مالکیت این سرزمین ها از سوی انگلستان شد.
علایق و منافع انگلستان در آمریکای شمالی موجب تحریک انگیزه ی استعمارگرایی این کشور شد. در طی سده ی هفدهم چندین مستعمره در امتداد سواحل شرقی آمریکای شمالی تأسیس شد. اولین مهاجرنشین دائمی در سال ۱۶۰۷ به نام جیمزتاون در محل کنونی ایالت ویرجینیا پایه گذاری شد. جیمز اول پادشاه انگلستان مهاجرین را به کشف و استخراج معادن طلا، نقره و مس تشویق می کرد. دومین مهاجرنشین پلیموت نام داشت که در سال ۱۶۲۰ در مکان فعلی ایالت ماساچوست تأسیس شد.
۱۶۲۷ تا سال ۱۶۴۰ در حدود ۶۰۰۰۰ نفر از مردم انگلستان به آمریکای شمالی مهاجرت کردند. تعدادی از این مهاجرین کشاورزان فقیری بودند که در اثر عدم توانایی پرداخت وام هایشان، زمین های خود را از دست داده بودند و تعدادی نیز مانند «پیوریتن ها» و «کواکرها» به خاطر داشتن عقاید مذهبی خاص در انگلستان مورد آزار و شکنجه قرار می گرفتند.
این عده در پی کسب آزادی و بیان به آمریکا مهاجرت می کردند. پیوریتن ها گروهی از پروتستان های انگلیسی بودند که در پی جدا کردن کلیسای انگلستان از زیر سیطره ی کلیسای رم و مذهب پالایش شده از عقاید نادرست بودند. پیوریتن ها پیشتاز مهاجرت و سکونت در نیوانگلند بودند. کشتی «می فلاور» نخستین پیوریتن ها را به آمریکا آورد و آنها را در سواحل خلیج پلیموت در ماساچوست پیاده نمود.
سال های میان ۱۶۰۰ تا ۱۷۷۶ را می توان دوران استعمار ایالات متحده از سوی انگلستان نام گذاری کرد. طی این دوران به تدریج مهاجرنشین هایی در سواحل شرقی آمریکا شکل گرفت و دامنه ی آنها آهسته آهسته به سوی مغرب گسترش یافت. در این دوران تحولات ژرفی در داخل مهاجرنشین ها اتفاق افتاد که زمینه ساز جنگ های استقلال و تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بعدی در آمریکا بود. از جمله:
- اختلاط فرهنگ های مختلف؛
- رونق بازرگانی در نیوانگلند (ایالت های شمالی) و توسعه ی کشاورزی در ایالت های جنوبی در مهاجرنشین های نیوانگلند (ماساچوست، نیوهمپشایر، کانکتیکات و رود آیلند)؛
- گسترش و توسعه ی مدارس و دانشگاه ها؛
- عصر آزادی مطبوعات شهری؛
- واگذاری تدریجی اختیارات مهاجرنشین ها و مستعمرات.
جنگ های استقلال و رهایی بخش مردم آمریکا که منجر به استقلال مهاجرنشین های سیزده گانه و تشکیل ایالات متحد آمریکای امروز شد را «جنگ انقلابی» نامیده اند.
جنگ انقلابی به طور ویژه به درگیری ها و منازعاتی گفته می شود که با هدف به دست آوردن استقلال کامل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میان مهاجرنشین های انگلیسی در آمریکای شمالی و ارتش استعماری انگلستان روی داد و سرانجام منجر به آزادی و استقلال ایالات متحد آمریکا شد. این جنگ در ۱۹ آوریل ۱۷۷۵ آغاز شد و با امضای پیمان صلح پاریس در ۳ سپتامبر ۱۷۸۳ به پایان رسید.
استعمار و عملکرد آن در ایران
کشور ایران به علت وضع جغرافیایی و موقعیتی که دارد از زمانهای قدیم مرکز مبادلات تجارتی بین شرق و غرب بوده است. مالالتجارههای مناطق مختلف آسیای شرقی و جنوبی پس از گذشتن از ایران به کشورهای اروپایی فرستاده میشد و بالعکس کالاهای غرب بهوسیله تجار عرب یا ارامنه از راههای تجارتی آن دوره وارد ایران میگردید و پس از عبور از فلات ایران یا بنادر ایران به نقاط دیگر آسیا فرستاده میشد و در بازارهای بزرگ آن روز به فروش میرسید.
تجار اروپایی و آسیایی کالاهای مورد نیاز بازارهای اروپا را از چین و آسیای مرکزی تهیه میکردند
و از راههای زیر به بازارهای مورد نظر میفرستادند:
۱ــ دریای سیاه؛ ۲ــ خلیج فارس، دجله و فرات، سوریه؛ ۳ــ دریای احمر ــ اسکندریه.
ایران، از آغاز سدۀ نوزدهم، در معرض تاثیر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشورهای استعماری قرار گرفت و بیش از پیش، به حوزه سیاست بینالمللی و سپس به بازار جهانی استعماری کشانیده شد. این مساله، رشد مناسبات استعماری را در پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم باعث شد که به دگرگونیهای چشمگیر در ساخت اجتماعی ــ اقتصادی انجامید. در پی رقابت کالاهای اروپایی، پیشهوری و صنایع محلی نابود شد. تقاضا برای مواد خام کشاورزی کاهش یافت و ساخت تولید کشاورزی تغییر کرد. مالیه ایران، کاملا به دولتهای بیگانه وابسته شد و دولتهای استعماری ایران را رفتهرفته، به منطقهای نیمهمستعمره برای خود مبدل ساختند.
در آغاز قرن نوزدهم، قدرتهای غربی که مدت زیادی درگیر رقابتهای روزافزون بودند، این رقابتها را بهطور بیرحمانه، در جهت خطمشی امپراتوریهای استعماری در آسیا متمرکز کردند. ایران در چهارراه شرق و غرب، در طی این دوره ممتد و مخرب، زیان فراوان دید، اراضی وسیعی را از دست داد، به حیثیت آن صدمات بسیاری وارد شد و استثمار و تحقیر نیز به دنبال آمد. ایران همچنین از تغییرات بزرگ اجتماعی و خرابی اقتصادی، که بیشتر کشورهای آسیایی، در خلال عصر امپریالیسم تجربه کردند، آسیب فراوان دید.
ایران دوره قاجار ناگهان خود را در میان دو غول بزرگ، یعنی روسیه و بریتانیا، در خطر دید که هدفشان گسترش امپراتوری خود بود و بر قدرت فزاینده انقلاب صنعتی در غرب، تکیه میکردند. از لحاظ تاریخی، قدرت ایران کموبیش با تهدید سنتی غرب، خواه روم، بیزانس یا عثمانی همراه بود. اما اکنون ایران هدف آشکار فشار روسیه در شمال و تجاوز تدریجی بریتانیا در جنوب قرار گرفته بود.
بنابراین روزگار قاجار روزگاری است که رقابت و درگیری دولتهای استعمارگر انگلیس، روسیه و فرانسه بر سر کشورهای خاوری و اسلامی رو به اوج گذاشت، و ایران به حکم ویژگیهای اقتصادی، سیاسی و جغرافیاییاش در ردیف سرزمینهای بسیار بااهمیت قرار گرفت و خواهناخواه به پهنه بازیهای سیاست جهانی گام گذاشت و عملا بازیچه نقشهها، تاکتیکها، استراتژیها و معاملههای گسترشخواهانه عوامل جهانی استعمار گردید.
ایران از نظر استراتژیکی و جغرافیایی مهم بود، زیرا در همسایگی افغانان و عثمانیان، و میان هند ــ که مستعمره انگلیس بود ــ و دیگر کشورهای فزونخواه، که چشم طمع به هند دوخته بودند و میخواستند آن را از چنگ رقیب انگلیسی خویش درآورند، قرار داشت. از نظر سیاسی و اقتصادی ایران ناتوان و واپسمانده بود و خودبخود ناچار بود آماج برنامههای استعماری و استثماری غرب گردد.
هنگامی که جان ملکم از سوی کمپانی هند شرقی انگلیس در ایران به تکاپوها و پژوهشهای استعماری سرگرم بود، یکی از دستیاران وی به نام کمپبل درباره اقتصاد ایران و پیوند آن با برنامههای اقتصادی هند انگلیس و اثری که اقتصاد کمپانی هند شرقی انگلیس بر اقتصاد ایران داشته، چنین نوشت که:
«مقدار زیادی از… کالاها چه اروپایی و چه هندی با سودی بیش از ۱۰۰درصد» به ایرانیان پیشفروش میشده است.
وی سپس میافزاید: «تراز تجارت ایران کاملا به ضرر این کشور میباشد. زیرا فعلا صادرات مهمی جز مقداری خشکبار و چند جنس کماهمیت دیگر ندارد، لذا ناچار است برای وارد کردن مالالتجاره، همواره مقداری از وجوه نقد و سرمایه خود را به خارج بفرستد. در نتیجه پول کمیاب و قیمت مواد و اشیای خارجی گران میگردد. یکی از سودهای بسیار مهمی که عاید تجار طرف معامله با ایران میشود همین انتقال پول به هند است.»
چند ماه پس از آن گزارش، در آوریل ۱۸۰۱٫م، خود جان ملکم در مورد وضع نابسامان اقتصاد ایران، بهویژه در پیوند با هند انگلیس، نوشت که «مجموع صادرات هندوستان به ایران بالغ بر سهمیلیون روپیه میشود»، در حالی که «صادرات ایران به هندوستان» حتی «بیش از یکمیلیونونیم روپیه نمیشود که یکمیلیونونیم بهای بقیه ارزش صادرات هندوستان، علیرغم پریشانی و وضع مالی مملکت، مسکوک و نقد فرستاده میشود؛ در مبادلات تجارتی این ضرری است که تاجر ایرانی همواره ناچار متحمل میشود.»
در آغاز قرن نوزدهم دولت انگلستان شبهقاره هندوستان را سراسر تصرف کرد و به تصرف منابع ثروت این کشور دست زد، اما در این میان دولت روسیه نیز به هندوستان چشم دوخته بود. سیاست انگلستان در سراسر قرن نوزدهم حفظ هندوستان از تجاوز افغانستان، ایران، روسیه و فرانسه بود. نفوذ دولت روس، که با ایران همسایه بود، وحشت انگلستان را موجب شده بود. از همین رو در سراسر دوره قاجاریه این دو کشور عظیم و دو امپراتوری نیرومند، ایران را میدان اعمال نفوذ خود قرار داده بودند.
بسیاری از رجال عصر قاجاریه به دولت انگلستان متمایل بودند و بعضی به روسیه. دولتین انگلستان و روسیه با اعمال فشار بر شاه و صدراعظم، هواداران خویش را به مشاغل حساس و القاب عالی و پستهای مهم میرساندند و هر یک میکوشیدند که طرفداران خود را تقویت و مخالفان را تضعیف کنند و خلاصه همه جا و همه وقت دست روسها یا انگلیسیها در کار سیاست کشور ایران بود و چه بسا که کابینهها را روی کار میآوردند یا ساقط میکردند، تا جایی که بسیاری از رجال دربار قاجاری معروف و منتسب به سیاست خاص یکی از این دو کشور بودند. با گذشت زمان این رقابت فشردهتر شد؛ به طوری که سفیران روس و انگلیس و عمال داخلی آنان دائما مواظب یکدیگر بودند و هرچه سفیر روس از دولت ایران میخواست سفیر انگلیس نیز عینا خواستار میشد و اگر روسها امتیازی میگرفتند، انگلیسیها نیز امتیازی تقاضا میکردند. اگر انگلیسیها بانکی در ایران تاسیس میکردند روسها هم بانکی ایجاد میکردند.
قرن نوزدهم با تکاپوهای دولتهای استعماری در مناطق مختلفی از آسیا و افریقا آغاز شد و با رقابتهای آنها در صحنه بینالمللی تداوم یافت.
روسیه، انگلستان و فرانسه سه دولتی بودند که به طور همزمان ایران را مورد توجه قرار دادند و بر سر این حوزه سوقالجیشی با یکدیگر تصادم پیدا کردند. در این دوران کشور ایران کلید فتح هندوستان بود که یکی از مستعمرات آسیایی ثروتمند آن روز به شمار میرفت.
شدت یافتن رقابتهای استعماری دولتهای اروپایی از قبیل روسیه، فرانسه و انگلستان بر سر این حوزه جغرافیایی، خواهینخواهی ایران را نیز وارد نظام سیاست بینالمللی کرد و در نتیجه رابطه ایران با این کشورها اهمیت مخصوصی یافت.
سیاستهای استعماری انگلستان در ایران
ایران همچون موضعی برای تلاشهای استیلاگرانه استعمار انگلیس در خاورزمین، مورد توجه انگلستان بوده است. قلمرو این کشور، بهویژه بخش جنوبی آن، همان حلقه مورد نیازی بود که آسیای صغیر را، که زیر نفوذ انگلستان بود، به هندوستان پیوند میداد.
در اواسط قرن نوزدهم (۱۸۵۷٫م) انگلیس موفق شد خط تلگراف لندن و هندوستان را از طریق ایران و خلیج فارس برقرار سازد. علاوه بر آن، فعالیتهای بازرگانی شرکتهای مختلف انگلیسی در ایران افزوده شد و انگلیسیها توانستند امتیازات فراوانی بهدست آورند.
تا آغاز قرن بیستم بریتانیا نمایندگان و وزرای مختار بسیاری به ایران فرستاده شدند. اما در این میان سرهنری دراموند وولف به علت دست داشتن وی در اعطای بعضی از امتیازات به انگلیسیها مورد توجه بسیار است.
ژنرال سرپرسی سایکس، مامور حکومت انگلیسی هند در پلیس جنوب، در سفرنامه خود به نام «دههزار میل در ایران» مینویسد: «دولت انگلیس برای تسلط بر هندوستان و افغانستان و بلوچستان، بسط و توسعه نفوذ و سیطره خود را در ایران لازم و واجب میداند.»
برای تحقق چنین امری لازم بود که رجال مدبر و زیرک و توانا از راس حکومت ایران برداشته و نابود شوند و دستپروردگانی که خون خود را با طلای استعمار مسموم کرده بودند جانشین ایشان گردند.
برای اینکه از میزان نفوذ انگلیس و اتباع آن آگاهی بیابیم کافی است به جدول شماره ۱ نگاهی بیفکنیم:
جدول ۱ــ امتیازات انگلستان در ایران طی سالهای ۱۸۶۲ــ۱۹۲۳٫م[۴۱]
شماره/ ردیف تاریخ میلادی نام قرارداد یا امتیاز موضوع
۱ ۱۸۶۲ اداره تلگراف هند و اروپا خط تلگراف تهران ــ بوشهر، تهران ــ خانقین
۲ ۱۸۶۵ اداره تلگراف هند و اروپا دومینسیم خط تلگراف تهران ــ بوشهر، تهران ــ خانقین
۳ ۱۸۶۸ زیمنس (شرکت تلگراف هند و اروپا) خط تلگراف جلفا ــ تبریز ــ تهران
۴ ۱۸۶۸ اداره تلگراف هند و اروپا خط تلگراف گوادر، جاسک، بندرعباس
۵ ۱۸۷۲ اداره تلگراف هند و اروپا سومین سیم خط تهران، بوشهر
۶ ۱۸۸۹ بارون جولیوس رویتر امتیاز تاسیس بانکها، استخراج معادن، چاپ و نشر اسکناس
۷ ۱۸۸۹ یحییخان مشیرالدوله احداث جاده تهران ــ اهواز، جاده عربستان و جاده بروجرد ــ اصفهان
۸ ۱۸۹۰ بانک شاهنشاهی ایران احداث جاده تهران ــ اهواز (جاده عربستان) و جاده بروجرد ــ اصفهان
۹ ۱۸۹۰ بانک شاهنشاهی ایران انحصار واردات
۱۰ ۱۸۹۱ بانک شاهنشاهی ایران افزایش هزینه مربوط به جاده تهران ــ قم
۱۱ ۱۸۹۸ بانک شاهنشاهی ایران احداث جاده قم ــ اصفهان
۱۲ ۱۹۰۱ ویلیام ناکس دارسی انحصار امتیاز استخراج نفت در ایران به استثنای آذربایجان، گیلان، مازندران، خراسان و استرآباد و احداث راه کاروانرو، به جای جاده
۱۳ ۱۹۰۲ هـ . ف. ب. لینچ و شرکا (Lynch) احداث راه کاروانرو، به جای جاده
۱۴ ۱۹۰۴ حکومت هند قرضه به مبلغ ۳۱۴۲۸۱ لیره انگلیسی
۱۵ ۱۹۰۶ شرکت حمل و نقل ایران با مسئولیت محدود (برادران لینچ) افزایش مخارج جاده قم ــ سلطانآباد [اراک فعلی]
۱۶ ۱۹۱۰ بانک شاهنشاهی ایران تحکیم بدهی به مبلغ ۰۰۰/۷۶۰ لیره انگلیسی
۱۷ ۱۹۱۱ بانک شاهنشاهی ایران قرضه به مبلغ ۰۰۰/۲۵۰/۱ لیره انگلیسی (بدهی ۱۹۱۰ به مبلغ ۰۰۰/۴۹۰ لیره انگلیسی)
۱۸ ۱۹۱۲ بانک شاهنشاهی ایران پیشپرداخت به مبلغ ۰۰۰/۱۴۰ لیره انگلیسی
۱۹ ۱۹۱۳ سندیکای راهآهن ایران با مسئولیت محدود مطالعه خطآهن محمره ــ خرمآباد ــ بروجرد
۲۰ ۱۹۱۳ شرکت حمل و نقل ایران با مسئولیت محدود (برادران لینچ) تمدید ساختن جادهها تا بهار ۱۳۰۲٫ش/۱۹۲۳٫م
۲۱ ۱۹۲۳ حکومت انگلستان احداث فانوس دریایی در خلیج فارس
سیاستهای استعماری روسیه در ایران
غیر از انگلیسیها کشورهای دیگر و اتباع آنان نیز تا پایان جنگ جهانی اول در ایران سرمایهگذاری کردند، اما استعمارگران روس و انگلیس درواقع کارگزاران اصلی اقتصاد و سیاست ایران بودند.
ایران برای روسیه هم اهمیتی بزرگ داشت. حکومت تزاری میکوشید سودمندترین موقعیت سیاسی و اقتصادی را در این کشور به دست آورد و در راه فرمانبردار ساختن آن، تلاش میکرد.
پا به پای مصالح سیاسی روسیه در ایران، منافع اقتصادی نیز به تدریج اهمیت بیشتری یافتند. در محافل حاکم بر روسیه، مسائل مربوط به برخورداری از بازار ایران بررسی میشد. الهامدهندگان سیاست روسیه در خاورزمین، چون کوروپاتکین (وزیر جنگ) وس. یو. ویته (وزیر مالیه)، ذینفع بودن روسیه را در بازار ایران، که با گذشت زمان بیشتر میگردید، ارزیابی میکردند.
کوروپاتکین در یادداشت محرمانه خود به تزار، «پیرامون وظایف ما در ایران» در سال ۱۸۹۷٫م نوشته بود:
«ما ناگزیر موظف هستیم از یاد نبریم که اگر امروز، ایران برای ما دارای اهمیت بزرگ سیاسی و اقتصادی نیست، اما برای فرزندان و نوادگان ما، چنین اهمیتی به اندازهای بسیار، پدید خواهد آمد. امروز، ما از نگاه فرهنگی چنانکه باید نیرومند نیستیم که حتی با پشتیبانی پر توان حکومت بتوانیم بازارهای آذربایجان، تهران و حتی خراسان را یکسره در دست گیریم.»
پطر کبیر اولین امپراتور روسیه است که برای دستاندازی به خاک ایران و قلمرو دولت عثمانی فعالیت میکرد و برای راه یافتن به دریای آزاد در نظر داشت ایران را تصرف کند.
در آخرین دهه قرن نوزدهم و اولین دهه قرن بیستم، روسها به کسب امتیازات بسیاری موفق شده بودند.
که در تصویر زیر می توانید ببیند.
امتیازات روسها در ایران (۱۸۸۱ــ۱۹۱۳)
شماره /ردیف تاریخ میلادی نام قرارداد یا امتیاز موضوع
۱ ۱۸۸۱ حکومت روسیه بهرهبرداری از خط تلگراف استرآباد چکیشلر و کنترل دفاتر تلگراف بین جلفا و چکیشلر
۲ ۱۸۸۶ پولیاکف ــ رافائیلویچ مالیات خط تلگراف بین جلفا و چکیشلر
۳ ۱۸۸۸ حکومت روسیه بهرهبرداری از شیلات دریای مازندران (۱۸۸۱ــ۱۹۰۱)
۴ ۱۸۹۰ استپان مارتله لیانازوف انجمن استقراضی و بانک
۵ ۱۸۹۱ حکومت روسیه مالیات خط تلگراف سرخس و کنترل
۶ ۱۸۹۱ حکومت روسیه تمدید قرارداد ۱۸۸۶
۷ ۱۸۹۱ حکومت روسیه تغییر قرارداد ۱۸۹۱
۸ ۱۸۹۳ استپان مارتله لیانازوف بهرهبرداری از شیلات دریای مازندران (۱۹۰۴ــ۱۹۱۱)
۹ ۱۸۹۱ پولیاکف تاسیس شرکت بیمه حمل و نقل
۱۰ ۱۸۹۳ شرکت بیمه و حمل و نقل در ایران احداث راه انزلی ــ قزوین
۱۱ ۱۸۹۳ حکومت روسیه مالیات خط تلگراف آستارا و کنترل
۱۲ ۱۸۹۵ شرکت راه انزلی لایروبی مرداب انزلی
۱۳ ۱۸۹۵ شرکت راه انزلی احداث راه قزوین ــ تهران
۱۴ ۱۸۹۵ شرکت راه انزلی احداث راه قزوین ــ همدان
۱۵ ۱۸۹۶ استپان مارتله لیانازوف بهرهبرداری از شیلات دریای مازندران (۱۹۱۱ــ۱۹۲۰)
۱۶ ۱۸۹۶ گئورکی لیانازوف (پسر) بهرهبرداری از شیلات دریای مازندران (۱۹۱۱ــ۱۹۲۰)
۱۷ ۱۸۹۸ گورائینوف و ایناکف استخراج معادن قراچهداغ
۱۸ ۱۹۰۰ حکومت روسیه قرض به ایران به مبلغ ۵/۲۲ میلیون روبل
۱۹ ۱۹۰۲ حکومت روسیه قرض به ایران به مبلغ ده میلیون روبل
۲۰ ۱۹۰۲ بانک استقراضی احداث راه جلفاــ تبریز ــ قزوین (استخراج معادن نفت و زغالسنگ اطراف این جاده)
۲۱ ۱۹۰۲ حکومت روسیه احداث و بهرهبرداری خطوط تلگراف مشهد ــ نصرتآباد سیستان و برخورداری از حق معافیت از عوارض گمرکی واردات
۲۲ ۱۹۰۵ گئورکی لیانازوف تایید قرارداد قبلی
۲۳ ۱۹۰۶ گئورکی لیانازوف تایید قرارداد قبلی
۲۴ ۱۹۱۱ بانک استقراضی تحکیم قرضه دوازده میلیون روبلی
۲۵ ۱۹۱۱ برادران نوبل در باکو احداث خط لوله انتقال نفت انزلی ــ رشت
۲۶ ۱۹۱۲ بانک استقراضی قرضه به مبلغ ۷۵۰/۹۵۴ روبل
۲۷ ۱۹۱۳ بانک استقراضی احداث و بهرهبرداری راهآهن جلفا ــ تبریز، صوفیان ــ دریاچه ارومیه، استخراج معادن نفت و زغالسنگ اطراف این جاده، حق تقدم استخراج سایر معادن در آن منطقه و راه تبریز ــ قزوین
در اوایل قرن بیستم دولت روسیه به سبب پیشرفت رقیب قدیمی خود، انگلستان، در دیگر نواحی تحت نفوذش مانند جنوب افریقا و موفقیتهایش در هندوستان، کشور ایران را بیشتر مورد توجه قرار داد.
به همین جهت در سازش با این رقیب قدرتمند در ۳۱ اوت ۱۹۰۷٫م بین روسیه و انگلستان سه قرارداد تنظیم شد و به موجب آن:
۱ــ افغانستان در منطقه نفوذی انگلستان قرار گرفت؛
۲ــ سرزمین تبت جزء منطقه نفوذی روسیه شناخته شد؛
۳ــ کشور ایران به سه منطقه تقسیم شد: منطقه شمالی، شامل قصر شیرین، اصفهان، یزد و خاف، تحت نفوذ روسها قرار گرفت. منطقه جنوبی، از بندرعباس، کرمان، بیرجند، زابل تا سرحد افغانستان، زیر نفوذ انگلیسیها درآمد. منطقه مرکزی هم ناحیهای بیطرف و متعلق به ایران شناخته شد.
سیاستهای استعماری فرانسه در ایران
فرانسویان نیز بیکار ننشسته بودند. آنان افزون بر سودگراییهای گوناگون در هندوستان در نیمه سده ۱۲٫ق/۱۸٫م و درگیری با مقامهای انگلیسی آنجا، البته زیر پوشش کشمکشهای میان فرمانروایان محلی، پس از استقرار حکومت ناپلئون رفتهرفته حوزه فعالیتهای استعمارگرانهشان رو به گسترش نهاد. فرانسه در آن روزها از نظر اقتصادی و مالی پیشرفت میکرد تا جایی که به نوشته دیوید تامسون، نوسازی در نظام مالی آن و بنیادگذاری «بانک فرانسه» در ۱۸۰۰٫م پاریس را در برابر لندن و آمستردام به صورت هماوردی مهم درآورد.
دولت فرانسه نیز همواره در این اندیشه بود که بر مستعمرههای سودمند دست یابد و از نیروهای مادی و معنوی آن بهره برد، با توجه به همین برنامههای ناپلئون بود که وقتی فتحعلیشاه در نامهاش آمادگی خود را برای برقراری دوستی با دولت فرانسه اعلام کرد، ناپلئون بدان خواسته پاسخ مثبت داد، و در نامهای برای فتحعلیشاه نوشت که «یک فکر در یک زمان در اذهان ما (ناپلئون و فتحعلیشاه) خطور کرده است»، و افزود که «من میل دارم همواره با تو روابط مفیدی داشته باشم.» آمدن نمایندهگانی مانند رومیو (Romiew) و ژوبر (Jaubert) به ایران در سال ۱۸۰۵٫م، امضای پیمان فینکناشتاین در سال ۱۸۰۷٫م، و آمدن هیات ژنرال گاردان برای نوسازی ارتش ایران و کمک به ایران در برابر روسها همه از پیامدهای آن پیوند بوده است.
به دنبال اتحاد بین فرانسه و ایران، عهدنامه فینکناشتاین منعقد شد که به ظاهر خواستهها و مقاصد فتحعلیشاه را تامین میکرد، ولی مواد قرارداد طوری تنظیم شده بود که ناپلئون میتوانست هر موقع که بخواهد از زیر بار تعهدات خود شانه خالی کند.
نتایج سلطه سیاسی و اقتصادی روسیه و انگلستان بر ایران
آنچه از رویارویی مستقیم این دو قدرت طی یک دوره طولانی رقابت در ایران جلوگیری مینمود حاکمیت نظام موازنه قدرت در صحنه بینالمللی بود که تاحدی میتوانست از مخاصمات بینالمللی جلوگیری نماید. مطابق دیدگاه نظریهپردازان روابط بینالملل، از سال ۱۹۴۵ تا ۱۶۴۸٫م سیستم موازنه قدرت، که بر پایه آن چندین بازیگر بینالمللی با یکدیگر رقابت میکردند، تحولات نظام جهانی را تحتتاثیر خود قرار داده بود. مهمترین نتیجه این موازنه بینالمللی حفظ استقلال کشورهای کوچک بود که مانع از سلطه کامل قدرتهای بزرگ در این حوزهها میگردید.
درست است که رقابت بین روسیه و انگلیس مانع از بلعیده شدن کامل ایران به وسیله یکی از دو نیروی استعماری و مستعمره شدن آن شد، ولی مداخلات سیاسی و نظامی روس و انگلیس از اقدامات اصلاحطلبانه به موقع و اتخاذ سیاستهای استقلالطلبانه و تغییرات اساسی در ایران ممانعت نمود.
گذشته از مداخلات مداوم و روزمره ماموران سیاسی کشورهای استعمارگر در امور داخلی ایران، اقدامات مداخلهجویانه و سرنوشتساز دیگری نیز انجام شد. تحریک ایران به دست زدن به دو جنگ با امپراتوری استعمارگر روسیه در زمانهای نامناسب از سوی انگلیس و حمایت نکردن به موقع شاه از نیروی نظامی ایران، تحریک ایران از سوی روسیه و فرانسه به اشغال هرات در زمان نامناسب و بدون ارزیابی از چگونگی حمایت انگلیس از شورشیان و مداخله نظامی آن کشور در ایران، علاوه بر جدایی سرزمینهای وسیعی از ایران، لطمات شدیدی به بنیه مالی و حیثیت سیاسی کشور وارد آورد.
دو واقعه مهم دیگر نیز در تاریخ سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران روی داد که وزرای مختار یا سفرای انگلیس در هر دوی آنها مستقیما دست داشتند. نتیجه این وقایع نابودی دو رادمرد مدافع استقلال ایران بود: قتل قائممقام فراهانی در سال ۱۲۱۴٫ش و قتل امیرکبیر در سال ۱۲۳۰٫ش.
نکته دیگر اینکه در عصر امتیازات، که عمدتا سلطنت پنجاهساله ناصرالدینشاه را در بر میگیرد، بیش از هشتاد قرارداد (امتیاز) با دول استعمارگر منعقد شد. همراه با امتیازات اعطاشده، نفوذ سیاسی ــ اقتصادی روسیه و انگلیس نیز گسترش بیشتری یافت و تسلط آنان بر کل حیات اقتصادی ایران افزایش پیدا کرد. قدرتهای استعمارگر، که بر سر ایران با یکدیگر رقابت و در مواردی همکاری مینمودند، در دورههای همکاری، بیشترین صدمات را بر ایران وارد کردند.
آثار مخرب تولید برای بازار بینالمللی، آن هم در شرایطی که تعیین قیمت، نوع تولید و… در اختیار طرف خارجی بود، خیلی زود آشکار شد و قحطیهای مکرر ــ که احتکار توسط تجار و حکام وقت مزید بر علت میگشت و بر دامنه آن میافزود ــ زندگی دهقانان و شهرنشینان فقیر ایران را تهدید مینمود. در سالهای ۱۲۷۴، ۱۲۸۰، ۱۲۸۲ و ۱۲۸۳٫ق قحطیها، همراه ظلم و ستم فراوان، جان مردم را به لب رساند و با زیر سوال رفتن موجودیت نظام، لزوم تغییرات بنیادی در اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آشکار شد. ورود کالاهای خارجی، سبب نابودی صنایع دستی (به جز صنایع قالیبافی) و تغییر ساخت کشاورزی ایران شد.
بدینسان سلطه اقتصادی ــ سیاسی قدرتهای شرق و غرب بر ایران، کشور را در وضعیت نیمهاستعماری قرار داد و عکسالعمل مردم در مقابل این وضعیت، تحولات اجتماعی چندی را به دنبال داشت که نمونه آن حرکت و جنبش مردم در مقابل مداخلات روسیه و انگلیس، یا پس از پایان جنگ جهانی دوم، مخالفت شدید آنان با نفوذ انگلیس و امریکا در ایران بود. این جنبشها همواره با موفقیت کامل مردم علیه استعمارگران همراه نبود ــ زیرا قدرتهای استعماری از راه دیگری در جهت منافع خویش گام برمیداشتند ــ اما در بسیاری از موارد نیز چندان بیبهره از موفقیت نبود.
تتتتتتت