بعد از آن و گذر از سال های سیاهی که به قرون وسطی معروفند می رسیم به قرن ۱۷ میلادی که تحولی بزرگ رخ می دهد.
انقلاب باشکوه همان انقلاب سال ۱۶۸۸ انگلستان است که چون بدون درگیری به پیروزی رسید با عناوینی چون انقلاب بدون خونریزی و یا انقلاب ۱۶۸۸ و انقلاب آرام نیز نامیده میشود و با توافقی که صورت گرفت، حکومتی دموکراتیکتر، جایگزین نظام پادشاهی شد.
پس از انقلاب فرانسه در ساختار اجتماعی، روشنفکران و حکومتی فرانسه، که پیش از آن سلطنتی با امتیازات فئودالی برای طبقه اشراف بود، تغییرات بنیادی در ابتدا بصورت امپراطوری دیکتاتوری نظامی و سپس در شکلهای مبتنی بر اصول امپریالیسم، جدایی دین از سیاست، سرمایه داری، رشد برده داری در کنار مافیای مالی، روشنگری، ملیگرایی دموکراتیک، نظامی گری، استثمار و استعمار جدید در کنار حقوق شهروندی پدید آمد.
توضیح:
فئودالیسم یا نظام ارباب–رعیتی دهقان یا حکومت ملوک الطوایفی نظامی اجتماعی-اقتصادی است که در نتیجه فروپاشی جامعه برده داری به وجود آمده و با وجود تنوع راههای رسیدن بدان، تقریباً در کلیه سرزمینهای جهان، البته در هر جا با ویژگیهای مشخص خود، وجود داشتهاست.
شاخصه اصلى انقلاب ۱۷۸۹، استقرار موفقیت آمیز وحدت ملى از طریق سقوط رژیم ارباب رعیتى بود.
پیش از آن در سده شانزدهم انقلاب هلند، در سده هفدهم دو انقلاب انگلستان و در سده هجدهم انقلاب آمریکا راه را نشان داده بودند. در پایان سده هجدهم بخش اعظم اروپا از جمله فرانسه تحت رژیمى بود که از نظر اجتماعى؛ امتیازات اشرافى و از نظرگاه سیاسى ویژگى آن استبداد بر پایه حق الهى سلطنت بود. در کشورهاى اروپاى مرکزى و شرقى، بورژوازى چنان رشدى نکرده بود که بتواند نفوذ چندانى داشته باشد.
توضیح:
بورژوازی یک اصطلاح در علم جامعهشناسی و تاریخ است که مورد دستهبندیهای مورد استفاده در تحلیل جوامع بشری است. این واژه به دستهی بالاتر یا مرفه و سرمایهدار در جامعه اطلاق میشود. این دسته قدرت خود را از استخدام، آموزش و ثروت به دست میآورند و نه لزوماً از اشرافزادگی.
در جامعهی سرمایهداری این واژه معمولاً به دستههای قانونگذار و مالک اطلاق میشود.
در پایان قرن هجدهم به علت روند نابرابر رشد و توسعه اقتصادی، این مسائل به اشکال مختلف در نواحی مختلف اروپا ظهورکرد. اروپای شرقی و مرکزی که نسبت به استانداردهای اروپای غربی مدتها در حالت عقب ماندگی باقی مانده بود، درگشایش راههای تجارت دریایی جدید و استثمار و بهره وری از جهان نوینی که اکشافات بزرگ قرون پانزدهم و شانزدهم دروازههای بسته آن را به روی اروپا گشوده بود سهیم نشد. بنابراین شکاف بین اروپای غربی و شرقی گسترش بیشتری یافت.
در سه دهۀ اخیر، پیدایش دموکراسی قابل ملاحظه بوده است. در سال ۱۹۰۰, تنها ۱۰ کشور از جمله کشور های دموکرات محسوب می شدند. تا اواسط قرن، این تعداد به ۳۰ کشور ارتقا پیدا کرده بود، و ۲۵ سال بعد، به همان شکل باقی ماند.
از سال ۱۹۹۰ روند دموکراسی شدن در جهان شدت گرفت. به نحوی که در سال ۲۰۰۵, از تعداد ۱۹۰ کشور جهان، ۱۱۹ کشور، دموکرات بودند.
توأم شدن رفاه اجتماعی با آزادی و حاکمیت مردمی، موجب جذابیت دموکراسی شد. و در طول تاریخ مدرن، کشور های دموکراتیک تبدیل به ثروتمند ترین و قدرتمند ترین کشور های جهان گشتند – مانند بریتانیا در قرن نوزدهم، و ایالات متحده در قرن بیستم.
هیچ چیز همچون موفقیت پی آمد ندارد، و از آن جا که موفق ترین کشور های جهان در نیمۀ دوم قرن بیست – اروپای غربی و ژاپن، ایالات متحده و بریتانیا – کشور های دموکراتیک بودند، بقیه نیز تمایل به تقلید از آن ها را پیدا کردند.
دموکراسی به حکومت و مردم باز می گردد و حکومت باید به دست مردم و برای مردم باشد.
دموکراسی در ایران
در دوره هخامنشیان، در مباحثهای که برای تأسیس نظام سیاسی ایران شکل گرفته بود، اوتانس به نفع نظام دموکراسی استدلال کرده است اما به هر صورت نتوانست موفق شود.
او پنج ویژگی برای نظام دموکراسی برشمرده است که عبارتند از:
۱- برابری حقوق همه مردم؛
۲- رد قدرت مطلقی که معمولاً توسط شاهان شرقی اعمال میشد؛
۳- انتصاب افراد بیشتر به مسئولیتهای اداری ۴
- مسئولیت در ادارهها
۵- مشورت عمومی و قانونگذاری در مجامع عمومی.
دوران قاجاریه، از مستبدپذیرترین و استبدادپرورترین اعصار تاریخ سیاسی ایران میباشد. «سلسله قاجار بسیاری از مشخصههای استبداد شرقی را آشکار کرد. در این دوره، مردم ایران پادشاه را شاه شاهان، سلطان سلاطین، قبله عالم، مطیعکننده اقالیم، دادگستر مردمان، نگهبان گلهها، حامی بیچارگان، فاتح سرزمینها، سایه خداوند در زمین و… نامیدند.
در این دوره، قدرت شاه بهطوربالقوه بسیار گسترده بود. او مالک همه زمینهای غیروقفی بود که قبلا بخشیده نشده بودند. او میتوانست دارایی آنهایی را که مغضوب شده بودند، مصادره کند. کلامش، حکم قانون را داشت و او از حق منحصربهفرد دادن امتیازات، مزیتها و انحصارات برخوردار بود. شاه رعایایش را در موقع ضروری برای قشون فرا میخواند و شخصا بهطورمستقیم در بازار، در تثبیت قیمتها، خریدوفروش و انبارکردن مواد غذایی مداخله داشت. وی صاحب مرگ و زندگی رعایایش، و عزل و نصب صاحبمنصبان قلمروی خود بود.
هنوز مفاهیم کهن در فرهنگ سیاسی ما حضوری قابل ملاحظه دارند: فرادستی تکلیف در برابر حق، تفسیرهای جنگ سردی از «استقلال ملی»، آمریکاستیزی، ریشسفیدی و چانهزنی در برابر مذاکره و مصالحه، زنستیزی، تبعیضگری علیه برخی مذاهب و اقوام، دیگرنمایی و عدم شفافیت، توهم توطئه، عدم همکاری، و بسیاری دیگر.
اینگونه فرهنگ مسلما مانعی در برابر شکلگیری مفهوم «شهروند»، «حق» و «دموکراسی» خواهد بود. مشکل زمانی مضاعف میشود که روشنفکران هم نتوانند خود را از شر چنین سنتهایی رها سازند.
جامعه ایرانی با پارادوکس های فرهنگی جدی روبروست . از طرفی مخالف دیکتاتوری و استبداد میباشد و با آن به ستیز میپردازد وازسوی دیگر، به دنبال آزادی عقیده و بیان پشت سر آخوندهای مخالف دموکراسی و گروه های غیر دموکراتیک راه می افتد. همچنین بسیاری از شاخصه های فرهنگی ایرانیان مانند نبود تکثرگرایی، تحمل و مدارا و ... سد راه دموکراسی میباشد.
قهرمان پروری که متضاد یک جامعه مدنی قدرتمند است و اتکا به قهرمانان برای نجات جنبش های مدنی و اجتماعی و فقدان فرهنگ همکاری و کار جمعی و گروهی, باعث شده که جامعه مدنی که پیش شرط برقراری دموکراسی میباشد در ایران تشکیل نشودو این زمینه را برای سرکوب حاکمان فراهم کرده است. هر چند که قهرمانان ملی نیز همواره پس از بهدست گرفتن قدرت، راه استبداد را در پیش گرفتهاند.
با این توضیحات مشکلات فرهنگی ایرانیان را برای برقراری دموکراسی و دموکراتیزه کردن جامعه به این صورت میتوان برشمرد :
یقینا یکی از دلائل اینکه دموکراسی در کشورهای فقیر متزلزل است همین فقر و بی عدالتی وسیع است. "جائی که نصیب توده ها گرسنگی باشد یا جائی که بیماری بیداد می کند, انتظار دموکراسی راستین از چنین توده هائی ساده لوحی است.
چالشهای زیادی پیش روی استقرار و تحکیم دموکراسی در ایران وجود دارد و تا این چالش ها مانند:
برخورد حکومت با سکولاریسم، اقتصاد آزاد و آزادی بیان و تفسیر های علما از مبانی ایدولوژیک از دین وجود دارد، دموکراسی تحقق نمییابد.
حق رای زنان
شرکت زنان در انتخابات است و از مهمترین رویدادهای تکامل اولیه جنبشهای مدافع حقوق زنان بود.
در سال ۱۸۴۸ جنبش حق رأی زنان در ایالات متحده ٱمریکا به یک جنبش اجتماعی گسترده تبدیل شد. در سال ۱۸۹۳، نیوزیلند نخستین کشوری بود که حق رأی زنان را به رسمیت شناخت.
حق رأی زنان در بریتانیا
در سال ۱۸۶۶، دادخواستی به مجلس بریتانیا ارائه شد که در آن زنان بریتانیا تقاضا کرده بودند قانون انتخابات تغییر کند و حق رأی کامل زنان را نیز دربرگیرد. این دادخواست تحت اعتراض خشونتبار مخالفینی قرار گرفت که معتقد بودند؛ حق رأی زنان بزرگترین خطرات برای انگلستان به همراه خواهد آورد. پارلمان بریتانیا، نخست عقیده داشت که دخالت زنان در سیاست، زندگی سیاسی را مبتذل کرده و در عین حال ثبات خانواده را از میان میبرد؛ بنابراین به دادخواست عمل نکرد.
در سال ۱۸۶۷، نخستین جامعه ملی حق رأی زنان تأسیس گردید. اعضای این جامعه که به سافروجتها معروف گردیدند تا پایان قرن نوزدهم برای دادن حق رأی به زنان بیش از چهل دادخواست به پارلمان بریتانیا ارائه دادند که تا سال ۱۹۰۰ به طول انجامید. در سال ۱۹۰۳ جنبش حق رأی زنان توسعه بیشتری یافت و تظاهرات خیابانی و راهپیماییهای فراوانی را دربر گرفت.
برخی مبارزات سافروجتها در بریتانیا با خشونت همراه بود؛ چندین کلیسا نابود گردید، و نخستوزیر اسکویت چندبار مورد سوءقصد قرار گرفت. بسیاری از طرفداران حق رأی زنان زندانی شدند که باعث شروع اعتصاب سراسری زنان بریتانیا شد.
سرانجام در سال ۱۹۱۸، بریتانیا حق رأی زنان را به رسمیت شناخت. سن رأی برای زنان بریتانیا بالای ۳۰ سال بود در حالی که مردان میتوانستند پس از ۲۰ سالگی در انتخابات شرکت کنند. در سال۱۹۲۱، حدود یک سوم زنان بریتانیا برای نخستین بار در انتخابات ملی شرکت کردند. پس از به دست آوردن حق رأی زنان در سال ۱۹۱۸، جنبشهای طرفدار حقوق زنان در انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی رو به زوال گذاشتند و زنان انقلابی بیشتر جذب جنبشهای دیگر ضدفاشیسم میگردیدند.
حق رأی زنان در ایالات متحده آمریکا
در سال ۱۸۲۰ بیش از دوهزار زن آمریکایی به دولت ایالات متحده آمریکا تقاضانامهای ارائه کردند و در آن خواستار اعطای حق رأی برابر با مردان شدند. این تقاضانامه مورد اعتنای دولت آمریکا واقع نشد.
در سال ۱۹۱۰، زنان آمریکا راهپیماییها و تظاهرات وسیعی را در نیویورک، ماساچوست و نیوجرسی سازمان دادند. در سال ۱۹۲۰ ویلسون رئیس جمهور ایالات متحده، نوردهمین متمم قانون اساسی آن کشور را به مجلس سنا رساند که بر اساس آن تمام زنان ایالات متحده آمریکا برای اولین بار حق رأی برابر با مردان مییافتند.
حق رأی زنان در ایتالیا
در سال ۱۹۱۹ نخستین دادخواست زنان ایتالیایی برای حق رأی به مجلس ایتالیا ارائه شد. در سال ۱۹۲۵، ارزش رأی زنان نصف مردان بود. با به قدرت رسیدن موسولینی، زنان از شرکت در انتخابات منع شدند. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵، زنان ایتالیا حق رأی برابر با مردان کسب کردند.
حق رأی زنان در ایران
پس از پیروزی انقلاب مشروطه ایران در سال ۱۹۰۶، مجلس نمایندگان مردم در تهران گشوده شد. مردم ایران برای نخستین بار با انتخاب نمایندگان خود برای حضور در مجلس شورای ملی، در امور سیاسی مشارکت مستقیم پیدا کردند.
در نخستین نظامنامه انتخابات مجلس شورای ملی، زنان از حق رأی اعم از انتخاب شدن یا انتخاب کردن محروم شدند.
در نظامنامه مجلس شورا زنان، خارج شدگان از دین اسلام، دیوانگان، تبعه خارجه، دزدان و قاتلین، گدایان و متکدیان و اشخاصی که کمتر از ۲۰ سال داشتند؛ فاقد حق رأی شناخته شدند.
در سال ۱۳۲۲ طرح اعطای حق رای به زنان از سوی نمایندگان حزب توده آذربایجان در مجلس ارائه شد.
محمد مصدق، در قانون انتخاباتی همچنان زنان را از حق رأی محروم دانسته بود؛ وقتی مشاوران مصدق با این استدلال که در قانون اساسی همه شهروندان برابرند، اعطای حق رأی به زنان را پیشنهاد کردند، علما با حمایت طلاب و بزرگان اصناف اعتراض کردند که در شرع اسلام حق رأی فقط به مردان داده شده است.
کاشانی نیز تأکید کرد که دولت باید حتماً از دادن حق رأی به زنان جلوگیری کند، چرا که آنان باید در خانه بمانند و به وظیفه اصلی خودشان یعنی خانهداری و پرورش فرزند بپردازند. در دور دوم مجلس شورای ملی؛ ماده چهارم نظامنامه انتخابات به بحث و بررسی رسید. در این جلسه، محمدتقی وکیلالرعایا نماینده مردم همدان از حق رأی زنان پشتیبانی کرد و در مخالفت با نظامنامه انتخابات سخن گفت.
سپس ذکاءالملک (محمد علی فروغی) و آیت الله سید حسن مدرس به عنوان مخالف در مجلس سخن گفتند و حق رأی زنان را مورد نکوهش قرار دادند. حسن مدرس، استدلال کرد که قوانین موجود به خوبی حقوق زنان را حفظ میکند و هشدار داد که اعطاء حق رأی به زنان به بیثباتی سیاسی، فساد مذهبی و هرج و مرج اجتماعی خواهد انجامید. هنگامی که طلاب قم برای مخالفت و اعتراض با پیشنهاد اعطای حق رأی به زنان به خیابانها ریختند، یک نفر کشته و دوازده تن مجروح شدند.
در سال ۱۳۴۱ (۱۹۶۲ میلادی)، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیئت دولت ایران به تصویب رسید. بر اساس این لایحه، زنان برای نخستین بار اجازه شرکت در انتخابات و نامزد شدن برای انتخابات را پیدا میکردند.
این لایحه البته با واکنش منفی شدید روحانیان و بخش مذهبیتر جامعه مواجه شد. شماری از مراجع تقلید از جمله آیتالله شریعتمداری و آیتالله گلپایگانی و در راس آنها روحالله خمینی با این لایحه و به ویژه با بخش حق رای زنان آن به شدت مخالفت کردند.
روحالله خمینی جلسهای در قم تشکیل داد و سرانجام تصمیم به ارسال تلگراف به محمدرضا شاه پهلوی در جهت به مخالفت با سه بند لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی از جمله اعطای حق رای به زنان ایرانی گرفت که اصل مربوط به حق رأی زنان از مهمترین اعتراضات وی بود.
محمدرضاشاه، تصمیمگیری در این مورد را به دولت اسدالله علم واگذار کرد. اسدالله علم در یک سخنرانی حرکتهای علیه انجمنهای ایالتی و ولایتی را حرکات مرتجع و مخالف ترقی زنان دانست.
خمینی اما از پا ننشست. او به اسدالله اعلم تلگرامی فرستاد و اعتراض خود را ادامه داد: «ورود زنها به مجلسین و انجمنهای ایالتی و ولایتی و شهرداری مخالف [است با] قوانین محکم اسلام که تشخیص آن، به نص قانون اساسی، محول به علمای اعلام و مراجع فتواست، و برای دیگران حق دخالت نیست. و فقهای اسلام و مراجع مسلمین به حرمت آن فتوا داده و میدهند. در این صورت، حق رأی دادن به زنها و انتخاب آنها در همهی مراحل، مخالف نص اصل دوم از متمم قانون اساسی است. و نیز قانون مجلس شورا، مصوب و موشّح ربیعالثانی ۱۳۲۵ قمری، حق انتخابشدن و انتخابکردن را در انجمنهای ایالتی و ولایتی و شهرداری از زنها سلب کرده است.»
این اعتراضها چنان ادامه پیدا کرد که اعلم مجبور شد اعلام کند که لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی اجرا نخواهد شد. پس از این لغو، محمدرضاشاه خودش در تاریخ ۱۹ دیماه ۱۳۴۱ با اعلام انقلاب سفید که در شش اصل خلاصه میشد اعطای حق رای را به زنان را نیز اعلام کرد. پس از این دولت در ۱۲ اسفندماه سال ۱۳۴۱، با صدور فرمانی حق رای زنان را به رسمیت شناخت.
در آستانه انقلاب اسلامی ایران، آیتالله خمینی که قبل از انقلاب مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان را مخالف اسلام می دانست اما بعد از آن مطابق قوانین اسلام تلقی کرد و با مشارکت سیاسی زنان مخالفت نکرد.
اما اگر بخواهیم به اولین کشورهایی که حق رای بانوان را تصویب کردند, به صورت فهرست وار به این صورت است:
سال تصویب حق رای - نام کشور
۱۹۰۲ استرالیا
۱۹۰۶ فنلاند
استرالیا، نخستین کشوری بود که در قرن بیستم حق رأی زنان را به رسمیت شناخت. هرچند به علت نگاه تبعیض آمیز حاکم در آن زمان تنها زنان سفید پوست حق مشارکت در انتخابات را داشتند.
۱۹۱۳ نروژ
۱۹۱۵ دانمارک
۱۹۱۵ ایسلند
۱۹۱۷ کانادا
۱۹۱۹ لیتوانی
۱۹۱۸ مجارستان
۱۹۱۸ قرقیزستان
۱۹۱۸ بریتانیا
۱۹۱۸ لهستان
۱۹۱۸ اتحاد جماهیر شوروی
۱۹۱۸ اتریش
۱۹۲۰ آلبانی
۱۹۲۰ ایالات متحده امریکا
۱۹۲۰ جمهوری چک
۱۹۲۰ اسلواکی
۱۹۲۱ ارمنستان
۱۹۲۱ آذربایجان
۱۹۲۱ تاجیکستان
۱۹۲۱ قزاقستان
۱۹۲۱ ترکمنستان
۱۹۲۹ رومانی
۱۹۲۹ اکوادور
و اما آخرین کشورهایی که حق رای زنان را تصویب کرده اند, کدام کشورها هستند؟
۱۹۷۳ بحرین
حق رأی زنان در بحرین نخستین انتخابات بحرین در سال ۱۹۷۳ برگزار شد که در آن تنها مردان حق رأی داشتند. در سال ۲۰۰۲، دولت بحرین برای نخستین بار از مشارکت سیاسی زنان در انتخابات پشتیبانی کرد؛ در انتخابات شورای شهر که در همان سال برگزار شد، زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داشتند در حال حاضر زنان بحرینی از حق رأی در انتخابات شوراهای محلی و مجلس برخوردارند.
۱۹۸۰ عراق
۱۹۸۶ جمهوری مرکزی افریقا
۱۹۹۴ عمان
زنان در عمان به صورت رسمی در سال ۱۹۹۴ به حق رای دست پیدا کردند اما در انتخابات مجلس شورا عمان که در سال ۲۰۰۳ انجام پذیرفت، زنان برای نخستین بار اجازه شرکت داشتند. در این انتخابات ۹۵ هزار زن عمانی شرکت کردند و پانزده زن نامزد انتخابات بودند.
۲۰۰۳ قطر
۲۰۰۵ کویت
۲۰۰۶ امارات متحده عربی
در امارات متحد عربی حق رای چه برای زنان و چه برای مردان محدود می باشد.
محرومیت ها یا مشروط بودن شرکت در انتخابات برای زنان:
برونئی: از سال ۱۹۶۲ حق رای زنان و مردان جهت شرکت در انتخابات مجلس لغو گردید و تنها مجاز به شرکت در انتخابات محلی می باشند.
لبنان: داشتن حداقل سواد ابتدایی برای زنان جهت شرکت در انتخابات الزامی است در حالیکه برای مردان این محدودیت وجود ندارد.
عربستان سعودی: دولت عربستان سعودی تا کنون حق رأی زنان را در انتخاباتها به رسمیت نشناخته است. در سال ۲۰۰۵ اولین انتخابات محلی دراین کشور برگزار گردید که زنان اجازه شرکت در آن را نداشتند. علمای وهابی این تصمیم دولت را تایید کرده و رأی دادن زنان را موجب فساد و خلاف عفت دانستهاند. رییس دولت عربستان سعودی اعلام کرد که زنان فاقد صلاحیت لازم برای قضاوت درباره نامزدهای انتخاباتی هستند. هر چند برخی دیگر از نمایندگان اظهار کردند که ممنوعیت رأی در عربستان سعودی به این دلیل است که اکثر زنان این کشور شناسنامه ندارند.
و اما در آخر:
شاخص مردمسالاری نتایج تحقیقات سالیانه واحد اطلاعات اکونومیست درباره وضعیت مردمسالاری در ۱۶۷ کشور جهان است که ۱۶۶ کشور دارای حاکمیت ملی و ۱۶۵ کشور از اعضای سازمان ملل میباشند. این شاخص بر اساس ۶۰ شاخص دستهای در پنج شاخص اصلی شامل شیوه انتخابات، تکثرگرایی، آزادیهای مدنی، مشارکت سیاسی و فرهنگ سیاسی میباشد. این فهرست، کشورها را بر اساس وضعیت مردمسالاری از بهترین وضعیت تا وخیمترین وضعیت به به چهار نوع مردمسالاری کامل، مردمسالاری شکننده، شرایط بینابینی (حکومتهای دوگانه) و حکومتهای استبدادی تقسیم میکند.
و این هم بدترین کشورها
شوربختانه ایران تنها ۱۳ کشور مانده به آخر در رتبه ۱۵۴ قرار گرفته.
سپاس از توجه شما بزرگواران
پایان ...